سرکج

معنی کلمه سرکج در لغت نامه دهخدا

سرکج. [ س َ ک َ ] ( ص مرکب ) آنچه سر آن کج و به یک سو باشد. || پارچه ای که یک سوی آن پهن تر از سوی دیگر بود. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه سرکج در فرهنگ عمید

۱. چیزی که سرش خمیده باشد.
۲. ویژگی فرش یا هرچیز دیگر که یک بر آن کوتاه تر از بر دیگر باشد.

معنی کلمه سرکج در فرهنگ فارسی

چوب یاعصاکه سرش خمیده باشد، کوتاهی برفرش
( صفت ) ۱ - آنچه که سرش کج و معوج باشد . ۲ - خطی کوچک و مورب که بر سر ( ک ) و ( گ ) نهند : کاف تازی یک سر کج و کاف پارسی دو سر کج دارد .

جملاتی از کاربرد کلمه سرکج

چنان سرکجروان را کوفت چون مار که میلرزد بخود زلف کج یار!
پروانه چراغ وفا پر کجا برد هرکس که گشت گرد سری سرکجا برد