سرهال

معنی کلمه سرهال در لغت نامه دهخدا

سرهال. [ س َ ] ( ص مرکب ) مردم سرگشته و سرگردان. ( برهان ). سرگردان. ( اوبهی ). سرگردان بوده. ( لغت فرس ) :
بدان منگر که سرهالم به کار خویش محتالم
شبی تاری به دشت اندر ابی صلاب و فرکالم.طیان.مؤلف آنندراج گوید: در فرهنگها نیافتم و هال در پارسی بمعنی قرار آمده و به این معنی مخالف است. || هر چیز که همیشه در گردش باشد. ( برهان ). چیزی که در گشتن باشد مانند فلک و گردون. ( جهانگیری ). || ( اِ مرکب ) گردون و فلک را نیز گفته اند. ( برهان ).

معنی کلمه سرهال در فرهنگ معین

(سَ ) (ص مر. ) سرگردان .

معنی کلمه سرهال در فرهنگ عمید

۱. سرگشته، سرگردان، حیران.
۲. پریشان.

معنی کلمه سرهال در ویکی واژه

سرگردان.

جملاتی از کاربرد کلمه سرهال

یکی در کف قلج سرهال و تازان یکی برکف قدح سرمست و مخمور