سررشته دار

معنی کلمه سررشته دار در لغت نامه دهخدا

سررشته دار. [ س َرْ، رِ ت َ / ت ِ ] ( نف مرکب ) منصبی از مناصب محاسباتی در دوره قاجاریه. نوعی از محاسبین. یکی از مراتب حسابداران. || صاحب خبرت و بصیرت.

معنی کلمه سررشته دار در فرهنگ معین

( ~. ~. ) (ص فا. ) ۱ - دفتردار. ۲ - حسابدار.

معنی کلمه سررشته دار در فرهنگ عمید

۱. دفتردار، حسابدار.
۲. کارپرداز.

معنی کلمه سررشته دار در فرهنگ فارسی

دفتردار، حسابدار، کارپرداز، رشته کاردردست، ( صفت ) ۱ - آنکه سر رشته امری را به دست دارد . ۲ - دفتر دار . ۳ - حسابدار محاسب . ۴ - مامور جزو مالیات ( قاجاریان ) .
دفتردار، حسابدار، کارپرداز، رشته کاردردست

معنی کلمه سررشته دار در ویکی واژه

دفتردار.
حسابدار.

جملاتی از کاربرد کلمه سررشته دار

جلایر کاتب مطلب نگاری است محرر کهنه سررشته داری است
ولی در اصل یک سررشته دارد که این رشته بهم پیوسته دارد
توام سررشته داری، گر پرم سوی تو معذورم که در دست اختیاری نیست مرغ بند بر پا را
سررشته دار شغل پریشانی ام شمرد دست مرا چو در خم گیسوی خود گرفت