سرراهی

معنی کلمه سرراهی در لغت نامه دهخدا

سرراهی. [ س َ رِ ] ( اِ مرکب ) صدقه که مسافر گاه به راه افتادن به فقرا دهد. ( یادداشت مؤلف ). || آنچه مسافر هنگام سفر به کسان خود انعام دهد. || ( ص نسبی ) کوی یافت. لقیط. نوزادی که اورا کنار راه گذارند تا کسی وی را برد و بپروراند.
- بچه سرراهی ؛ کودکی که آن را از سر راه برگرفته باشند و پدر و مادر او معلوم نباشد.

معنی کلمه سرراهی در فرهنگ معین

( ~. ) (ص نسب . ) نوزادی که کنار راه گذارند تا کسی او را ببرد و بزرگ کند.

معنی کلمه سرراهی در فرهنگ عمید

۱. پولی که قبل از مسافرت به مسافر می دهد.
۲. (صفت نسبی ) کودک نوزاد که او را کنار راه بگذارند تا دیگری ببرد.

معنی کلمه سرراهی در فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) نوزادی که وی را در کناری گذارند تا کسی او را ببرد و بزرگ کند . ۲ - وجهی که مسافر هنگام حرکت به عنوان صدقه یا انعام دهد .

جملاتی از کاربرد کلمه سرراهی

سال‌ها بعد یکی از دشمنان اودیپ به قصد آزارش، به او می‌گوید که او فرزند پولیبُس نیست و در واقع یک کودک سرراهی است. اودیپ رنجیده خاطر از شاه، جویای حقیقت می‌شود و شاه در نهایت به او چیزی می‌گوید که بسیار دور از واقعیت است. اودیپ که هنوز به آنچه شنیده اطمینانی ندارد، مصمم می‌شود که برای تحقیق و پرسش به سراغ پیشگوی معبد دلفی برود و از او نشان والدین واقعی‌اش را جویا شود.
گر نشان قدمت بر سرراهی یابم برنگیرم رخ اگر خاک شوم برسرراه
یک روز به غشی که که به عنوان یک طفل سرراهی، زمانی برای خود ناپدری و نامادری‌ای داشت، اطلاع داده می‌شود که خواهر ناتنی‌اش در حال مرگ است. او مدت‌هاست که خواهرش را ندیده، چون ناپدری‌اش از ترس اینکه دخترش هم مثل او غشی شود، غشی را طرد کرده‌است.