سردهی
معنی کلمه سردهی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه سردهی
هر سحری خیال تو دارد میل سردهی دشمن عقل و دانشی فتنه مرد سادهای
به هریک از لشکرش هزار افسر دهی همره هر افسرش هزار بجان و دل سردهی
مکن سردهی تا توانی قبول که زود از تو گردند دلها ملول
گر به سخن درآورم عشق سخن سرای را بر بر و دوش سردهی گریه های و های را
ساقی و سردهی ز لب یارم آرزوست بدمستی ز نرگس خمارم آرزوست