معنی کلمه سردق در لغت نامه دهخدا
سردق. [ س َ دُ ] ( ص )بسیار دزدی کننده. ( غیاث ). شاید مصحف سَرّاق باشد.
سردق. [ س َ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان لب کویر بخش بجستان شهرستان گناباد. سکنه آن 600 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، ارزن و زیره است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).