سردباد

سردباد

معنی کلمه سردباد در لغت نامه دهخدا

سرد باد. [ س َ ] ( اِ مرکب ) آه سرد. ناله سرد :
همان شهر ایرانش آمد بیاد
همی برکشید از جگر سرد باد.فردوسی.چو گفتار موبد بیاد آمدش
ز دل بر یکی سرد باد آمدش.فردوسی.چو از پندهای تو یاد آورم
همی از جگر سرد باد آورم.فردوسی.برآرم سرد بادی زین دل ریش
نمایم باد را حال دل خویش.( ویس و رامین ).همه شهر با گریه و سرد باد
خروشان گرفته قبای قباد.اسدی.

معنی کلمه سردباد در فرهنگستان زبان و ادب

{bora} [علوم جَوّ] باد فروریز بسیار سردی که وقتی به زمین های پست یا سواحل می رسد، گرمایش ترمودینامیکی آن برای رسیدن به دمای معمول منطقه ناکافی است و به صورت بادی سرد ظاهر می شود

معنی کلمه سردباد در دانشنامه عمومی

سَردباد ( در زبان های اروپایی: Bora ) باد پایین رو خشک و بسیار سردی است که در دریای آدریاتیک، کرواسی، ایتالیا، یونان و ترکیه می وزد. این باد از سوی شمال خاوری و در زمستان می وزد.
سردباد بر فراز فلات بالکان پدید می آید و از یک دیوارهٔ پرشیب با ارتفاع یک کیلومتر به سوی پایین فرومی وزد.

معنی کلمه سردباد در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:باد میسترال

معنی کلمه سردباد در ویکی واژه

باد فروریز بسیار سردی که وقتی به زمین‌های پست یا سواحل می‌رسد، گرمایش ترمودینامیکی آن برای رسیدن به دمای معمول منطقه ناکافی است و به‌صورت بادی سرد ظاهر می‌شود.

جملاتی از کاربرد کلمه سردباد

نیامد مرا جز غم تو به باد همیشه زدم از جگر سردباد
نکردند زیشان ز من هیچ یاد نه برزد کس از بهر من سردباد
چو خور بر کشد تیغ هر بامداد زند بانگی آن بت کشد سردباد
برآشفته گردید شداد عاد برآورد از دل یکی سردباد
برو بر همه قصه کردند یاد چو بشنید برزد یکی سردباد