معنی کلمه سردباد در لغت نامه دهخدا
همان شهر ایرانش آمد بیاد
همی برکشید از جگر سرد باد.فردوسی.چو گفتار موبد بیاد آمدش
ز دل بر یکی سرد باد آمدش.فردوسی.چو از پندهای تو یاد آورم
همی از جگر سرد باد آورم.فردوسی.برآرم سرد بادی زین دل ریش
نمایم باد را حال دل خویش.( ویس و رامین ).همه شهر با گریه و سرد باد
خروشان گرفته قبای قباد.اسدی.