سرخوانی
معنی کلمه سرخوانی در فرهنگ معین
معنی کلمه سرخوانی در ویکی واژه
سرودگویی، تغنی.
خواندن سرنوشت کسان.
پیش - خوانی تا دیگران ذکر گویند.
استهزاء، تمسخر.
فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان.
ابتدای خوانندگی، پیش درآمد.
جملاتی از کاربرد کلمه سرخوانی
دیده کز نعمت دیدار نبودش سپری مگسی بود که مهمان سرخوانی بود
من از تو چون مگس از خوان جدا نخواهم شد وگر چنانکه زنندم بسان سرخوانی
چون مگس ناخوانده هر کس برسرخوانی رود ای بسا سیلی به دست خود زند بر روی خویش
در حضرت فرد صمد دل کی رود سوی عدد در خوان سلطان ابد چون غیر سرخوانی کنم
ای مطرب داووددم آتش بزن در رخت غم بردار بانگ زیر و بم کاین وقت سرخوانی است این
ساخت بغراقان به رسم عید بغراقانیی زهره آمد ز آسمان و میزند سرخوانیی
خوان مدیح تو سوزنی خوهد آراست چاشنی است این قصید و سرخوانی
سر خوانی سرکشان قضا خواهد چون کوس تو کوفت شعر سرخوانی