معنی کلمه سرخاره در لغت نامه دهخدا
جعدی سیاه دارد کز کشی
پنهان شود بدو در سرخاره.رودکی.دختران خاطرم را در تجلی گاه عرض
جز ز پنج انگشت من بر فرق سر سرخاره نیست.کمال الدین اسماعیل ( از آنندراج ).|| پنجه مانندی که از استخوان سازند و بدان بدن را خارند. ( برهان ). شانه.