سرجنبان

معنی کلمه سرجنبان در لغت نامه دهخدا

سرجنبان. [ س َ جُم ْ ] ( نف مرکب ) که سر تکان دهد. که سر خویش بجنباند. رجوع به سر جنباندن شود. || در تداول عامه ، رئیس. بزرگ. زعیم. متنفذ. صاحب نفوذ. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه سرجنبان در فرهنگ معین

( ~ . جُ ) (ص فا. ) بزرگتر صنف یا طایفه ، سردسته .

معنی کلمه سرجنبان در فرهنگ عمید

۱. بزرگ تر صنف یا طایفه.
۲. سردسته.
۳. مرد متنفذ.
۴. معروف و مشهور.
۵. سرزنده.

معنی کلمه سرجنبان در فرهنگ فارسی

سردسته، مردمتنف ، معروف ومشهور، سرزنده
( صفت ) ۱ - آنکه در راس گوهی قرار دارد سردسته . ۲ - منتفذ .

معنی کلمه سرجنبان در ویکی واژه

بزرگتر صنف یا طایفه، سردسته.

جملاتی از کاربرد کلمه سرجنبان

درختان بین که چون مستان همه گیجند و سرجنبان صبا برخواند افسونی که گلشن بی‌قرار آمد
چه گفت آن بید سرجنبان که از مستی سبک سر شد چه دید آن سرو خوش قامت که رفت و پایدار آمد
بید بر پرده بلبل ز طرب سرجنبان سرو بر نغمت قمری ز فرح دست زن است