سربخش. [ س َ ب َ ] ( اِ مرکب ) سربخش در برهان قاطع مرقوم که حصه و نصیب و قسمت است ، امّا ازسیاق دساتیر آنجا که باریتعالی در فقره یکصد و بیست و دو به حضرت مه آباد خطاب میفرماید ( ! ) که تو سربخش مردمانی معلوم می شود که تو آغاز و ابتدای نوع انسانی یا زبده و خلاصه مردمانی و سر باید بکسر آخر بوده باشد، واﷲ اعلم. ( فرهنگ دساتیر ص 251 ). ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). حصه و نصیب و قسمت و بهره. ( برهان ) ( آنندراج ). حصه و حصه کلان. ( غیاث ) : چو نوبت به سربخش دارا رسید شتربار زر تا بخارا رسید.نظامی.|| ( نف مرکب ) کنایه از شخص گذشته و صاحب همت. ( برهان ).
معنی کلمه سربخش در فرهنگ معین
( ~ . بَ ) (ص مف . ) بهره ، قسمت .
معنی کلمه سربخش در فرهنگ عمید
حصه، بهره، نصیب، قسمت: چو نوبت به سربخش دارا رسید / شتر بار زر تا بخارا رسید (نظامی۵: ۸۰۵ ).
معنی کلمه سربخش در فرهنگ فارسی
سربخش در برهان قاطع مرقوم که حصه و نصیب و قسمت است .
معنی کلمه سربخش در ویکی واژه
بهره، قسمت.
جملاتی از کاربرد کلمه سربخش
کار من سربازی و بیخویشی است کار شاهنشاه من سربخشی است
ملوکان همه زربخش توی خسرو سربخش سر از گور برآورد ز تو مرده پیرار
چو نوبت به سربخش دارا رسید شتر بار زر تا بخارا رسید
دشمن اگر به سفره تو میهمان شود سربخش و نام خویش به همت بلند کن