سرآزاد

معنی کلمه سرآزاد در لغت نامه دهخدا

( سرآزاد ) سرآزاد. [ س َ ] ( اِ مرکب ) چته. چریک. باشی. پوزوق. حشر. ( یادداشت مؤلف ). || ( ص مرکب ) نجیب. اصیل :
به خرّاد گفت ای سرآزاد مرد
به رنجی دگر گرد پوزش مگرد.فردوسی.آن مهتران گفتند ما را در میاه بایدایستادن و این دیوان را بدست شاه بازداد و خود سرآزاد بشد. ( اسکندرنامه ، نسخه سعید نفیسی ). || سرخود. آزاد : ایشان را بگذاشتند تا سرآزاد بر قلعه رفتند. ( اسکندرنامه ، نسخه سعید نفیسی ).

معنی کلمه سرآزاد در فرهنگ معین

( سرآزاد ) ( ~ . ) (ص مر. ) نجات یافته .

معنی کلمه سرآزاد در فرهنگ فارسی

( سر آزاد ) چته چریک باشی پوزوق حشر

معنی کلمه سرآزاد در ویکی واژه

نجات یافته.

جملاتی از کاربرد کلمه سرآزاد

با تو باشد در مکان و لامکان چون بنمائی از سرآزادگان
بزرگ بار خدای جهان موید ملک شهاب دین سرآزادگان عبیدالله
سرآزاده ای چون سرو هر کس در چمن دارد در ایام خزان پیرایه گلزار خواهد شد
نه رنگ و بو درین گلشن، نه برگ و بار می خواهم سرآزاده ای چون سرو ازین گلزار می خواهم
خوان خورشیدی به سرپوش چه حاجت دارد؟ سرآزاده ما نیست به افسر محتاج