سر بر زدن

معنی کلمه سر بر زدن در لغت نامه دهخدا

سر برزدن. [ س َ ب َ زَ دَ ]( مص مرکب ) دمیدن. طلوع کردن. طالع شدن :
چو خورشید برزد سر از کوهسار
سیاوش بیامد بر شهریار.فردوسی.چو خورشید سر برزند زین نطاق
برآید ز دریا طراقاطراق.نظامی.سر برزده از سرای فانی
بر اوج سرای آسمانی.نظامی.چونکه نور صبحدم سر برزند
کرکس زرین گردون پر زند.مولوی.آفتاب از کوه سر برمیزند
ماهروی انگشت بر در میزند.سعدی. || بیرون آمدن :
گر بگویم شمه ای زآن زخمه ها
جانها سر برزند از دخمه ها.مولوی. || رسیدن. ترقی کردن. نائل گشتن :
مملکت شاد شد به شاگردی
تا تو سر برزدی به استادی.مسعودسعد. || تجاوز کردن. از حد گذشتن :
بنگر کز اعتدال چو سر برزد
با خور چه چند چیز هویدا شد.ناصرخسرو. || رُستن. روئیدن :
این نو شکوفه زنده سر از باغ برزده
بر ما ز روز حشر و قیامت گوا شده ست.ناصرخسرو.

معنی کلمه سر بر زدن در فرهنگ معین

( ~ . بَ زَ دَ )(مص ل . ) ۱ - روییدن . ۲ - آشکار شدن . ۳ - طلوع کردن .

معنی کلمه سر بر زدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - روییدن گیاه و پدید آمدن آن . ۲ - ظاهر شدن آشکار شدن . ۳ - طلوع کردن ( آفتاب ) .

معنی کلمه سر بر زدن در ویکی واژه

روییدن.
آشکار شدن.
طلوع کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه سر بر زدن

وقت گل سر بر زدن گر از دلم یاد آورند مشت خون گردد کسان را بر سرو دستار گل
ما را بهشت تست بکار و بکار نیست سر بر زدن ز خاک بهار و بهشت کنگ
غوطه در خود صورت گوهر زدن پس ز خلوت گاه خود سر بر زدن
دو گل از یکی شاخ سر بر زدند گل از گلبن وصل بر سر زدند
خلعت حسن و کمر ترکش نازش بینید عقد دستار بسر بر زدنش را نگرید
به پیکان دل هر دو دانا بخست به سر بر زدند آن زمان هر دو دست
روحهای مرده جمله پر زدند مردگان از گور تن سر بر زدند
چون گند ناز روی زمین دشمنان دین سر بر زدند از حد چین تا در ختا