سدری. [ س ِ ] ( ص نسبی ) منسوب است به سدر که فروشنده آن است. ( از لباب الانساب ). سدری. [ س ِ ] ( اِخ ) یحیی بن عبدالملک بن احمدبن شعیب سدری مکنی به ابوزکریا یحیی بن عبدالملک بن احمد شعیب. شیخ صالحی است از اصحاب شیخ عمادالدین که بسال 476هَ. ق. بحلب متولد شده و ببغداد نشو و نما یافته از اباالحسین بن الطیوری و اباعلی التککی و غیره استماع حدیث کرده و سمعانی از او. ( لباب الانساب ص 536 ).
معنی کلمه سدری در فرهنگ فارسی
یحی بن عبدالملک بن احمد بن شعیب سدری مکنی بابو زکریا یحیی بن عبدالملک بن احمد شعیب شیخ صالحی است .
جملاتی از کاربرد کلمه سدری
او با اسکورپیوس مالفوی دوست صمیمی بود و او بدنبال پیداکردن ماشینزمان برای نجات دادن سدریک دیگوری بود.
پنجه موج حوض گشته کبود بهر سدری آب برهانست
چو اولین کسی است که توانست هری را به خود علاقهمند کند، با اینکه در میان آن دو شباهت شخصیتی وجود نداشت. علاقه این دو نفر از سال سوم تحصیل هری پاتر در هاگوارتز و اولین دیدار آن دو در مسابقه کوییدیچ گریفنیندور و ریونکلا آغاز شد. چو چانگ در سال بعد با سدریک دیگوری ارتباط عشقی داشت و حتی بعد از مرگ سدریک و ارتباط چو با هری هیچوقت سدریک را فراموش نکرد و این یکی از دلایل جدایی آن دو در پایان سال پنجم تحصیل هری بود.پس از اینکه در کتاب پنجم دوست صمیمی چو ماریتا اجکومب ارتش دامبلدور را لو میدهد، رابطه چو و هری هم قطع میشود.اگرچه هری بعدها هنوز هم ته دلش چو را دوست داشت.اما پس از آشنا شدن با جینی ویزلی مهر چو از دل هری بیرون میرود. چو در جنگ هاگوارتز می جنگد.