سختیان. [ س ِ / س َ ] ( اِ ) پوست بز دباغت کرده.( آنندراج ) ( منتهی الارب ). چرم. ( غیاث ). گوزکانی. ( السامی فی الاسامی ). انبان. ( ناظم الاطباء ) : سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهد زَاندکی چربو پدید آید بساعت در قصب.ناصرخسرو.کفشگر هم آنچه افزاید ز نان می خرد چرم و ادیم و سختیان.مولوی. سختیان. [ س ِ / س َ ] ( اِخ ) شهری است و از آن شهر است ابوایوب سختیانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
معنی کلمه سختیان در فرهنگ معین
(سَ ) (اِ. ) چرم ، پوست دباغی شده .
معنی کلمه سختیان در فرهنگ عمید
پوست بز دباغی شده، تیماج.
معنی کلمه سختیان در فرهنگ فارسی
معرب ساختیان، تیماج، پوست بزدباغی شده ( اسم ) پوست بز دباغی شده . شهری است و از آن شهر است ابو ایوب سختیانی .
معنی کلمه سختیان در ویکی واژه
چرم، پوست دباغی شده.
جملاتی از کاربرد کلمه سختیان
آن نگار چه مگر را دوش کردم میهمان خاله من آمد و شد میشی او سختیان
سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهد واندکی چربو پدید آید به ساعت بر قصب
تن ضعیف مرا سختیان تراش سپهر به کهزن ستم خویش، رنجه می خواهد
سهیل شمس تبریزی نتابد در یمن ور نی ادیم طایفی گشتی به هر جا سختیانستی
قال الاوزاعی: الذنوب اربعة: فذنب یأتیه صاحبه بجهالة، و ذنب یأتیه و هو یعرفه فلیستغفر، و ذنب یصرّ علیه، و ذنب بدین اللَّه به، فهذا اعظمها ثم الذی یصرّ علیه قال ابو حاتم یعنی بالذنب الذی یدین اللَّه به البدعة. و عن ایّوب السختیانی قال ما ازداد صاحب بدعة اجتهادا الّا ازداد من اللَّه بعدا. و عن ابی هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): یجیء قوم یمیتون السنة و یدغلون فی الدین، فعلی اولئک لعنة اللَّه و لعنة اللاعنین، و الملائکة و الناس اجمعین.
این شرفها و کرامتها که رب العزة امت احمد را داد نه از آنست که ایشان را سابقه طاعتی است یا حق خدمتی، که ازیشان خود آن خدمت نیاید که اللَّه را بشاید، و نه نیز خداوندی و پادشاهی اللَّه را از طاعت ایشان پیوندی در مییابد، هر نواخت که کرد بفضل خود کرد، هر چه داد بکرم خود داد، هر چه ساخت برحمت و مهربانی خود ساخت، که او خداوندی است به بنده نوازی معروف، و بمهربانی موصوف اینست که گفت تعالی و تقدس در آخر آیت، ورد إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ اللَّه بر بندگان بزرگ بخشایش است و همیشه مهربان، بخشایش خلق گاه گاه است و بخشایش حق جاودان، و نشان بخشایش و مهربانی حق آنست که بنده را توانایی معصیت ندهد و فرا سر گناهش نگذارد، تا بنده مستوجب عقوبت نگردد. و این در باب رحمت بلیغ تر است از غفران معصیت، یا پس بنده را فرا معصیت گذارد و آثار ذلّت در ظاهر وی بگذارد، تا خلق از وی نفرت گیرند آن گه سابقه رحمت در حکمت ازلیت در رسد، و او را دست گیرد. و درین معنی حکایت آرند از ایوب سختیانی که گفت در همسایه من مردی شریر بود آثار زلت و معصیت بر ظاهر وی پیدا، و من از وی بغایت نفور بودم، تا بعاقبت از دنیا بیرون شد. گفتا چون جنازه وی برداشتند من بگوشه باز شدم، نمیخواستم که بروی نماز کنم، پس مردی دیگر آن شریر را بخواب دید بر حالتی نیکو و بر هیئتی پسندیده، پرسید که اللَّه با توجه کرد؟ گفت برحمت خود بیامرزید، و از من آن ناهمواریها در گذشت. آن گه گفت ایوب عابد را بگو «لو انتم تملکون خزائن رحمة ربی اذا لامسکتم خشیة الانفاق» و باشد که اسباب محنت گرد بنده در آرد، و درهای راحت و سلوت بر وی فرو بندد، تا بنده را چون نومیدی پدید آید آن گه در رحمت و رأفت بوی بر گشاید، چنانک رب العزة گفت وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ. و فی هذا المعنی یحکی عن بعض الصالحین قال رأیت بعضهم فی المنام فقلت له ما فعل اللَّه بک؟ فقال وزنت حسناتی و سیآتی فرجحت فحلّت السّیئات علی الحسنات، فجاءت صرّة من السماء و سقطت فی کفة الحسنات فرجحت فحلّت الصّرّة فاذا فیها کفّ تراب القیته فی قبر مسلم، سبحانه ما ارأفه بعبده!
نی چرم نه سختیان نه میشی باشد نی کوبه به او رسیده باشد نه درفش
لم أرَ أحفظ ولا أحسن سردا من أبی حامد بن الشرقی، کتب جمعه لحدیث أیوب السختیانی، فکنت أقرأ علیه من کتابه، ویقرأ معی حفظا من أوله إلی آخره. أبا أحمد بن عدی .
کفشگر هم آنچ افزاید ز نان میخرد چرم و ادیم و سختیان
یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ. ای یریدون لیردّوا کتاب اللَّه بالتکذیب بالسنتهم. و قیل: یریدون ابطال نور اللَّه و هو الاسلام و القرآن و مثل من یرید ان یطفئ نور الاسلام و القرآن بکیده کمن یحتال و یزاول إطفاء شعاع الشمس بنفثه و نفخه فیه و ذلک من المحال. و قیل یُرِیدُونَ کنایة عن الیهود و النور الهدی و هو هذا رسول اللَّه (ص). و قال ایّوب السختیانی: الّذین یتمنّون موت اهل السنة یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ قرئ بالتنوین و بالاضافة مُتِمُّ نُورِهِ فحقّ ما وقع الاضافة و حقّ لما لم یقع التنوین فالمعنی: اتمّ نوره و یتمّه ابدا. و قال ابن عباس: ابطأ الوحی عن النبی (ص) یوما فقال کعب بن الاشرف للیهود: ابشروا فقد اطفأ اللَّه نور محمد ممّا کان ینزل علیه و ما کان اللَّه لیتم نوره، فحزن رسول اللَّه (ص) فانزلت هذه الآیة ثمّ اتّصل الوحی.
این زمین و سختیان پردهست و بس اصل روزی از خدا دان هر نفس