سبوسه
معنی کلمه سبوسه در فرهنگ عمید
معنی کلمه سبوسه در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه سبوسه
عطاء ازرق گویند زن وی دو درم سیم به وی داد که از بهای ریسمان استده بود به بازار برو آرد خر از خانه بیرون شد خادمهای را دید که میگریست گفت ترا چه بودست؟ گفت خداوندم دو درم به من داده بوده تا چیزی خرم و اکنون سیم بیفکندهام میترسم که مرا بزند، عطا آن دو درم خویش به وی داد و آمد به بازار و دوستی داشت شقّاقی کردی، بر دکان او بنشست و قصّه باز بگفت و حال بدخویی زن خویش. این دوست او را گفت این سبوسهی چوب درین انبان کن مگر شما را بکار آید، تنور تاب کنید که اندرین وقت هیچ چیز ندارم و دست من به چیزی دیگر نمیرسد، عطا سبوسه در انبان کرد و برگرفت و آورد تا بدر سرای، در بگشاد و انبان آنجا بیفکند و در فراز کرد و به مسجد شد تا آنگه که نماز خفتن بکرد و گفت چون من باز خانه شوم زن در خواب رفته باشد تا بر من زبان درازی نکند چون در بگشاد، زن را دید که نان میپخت گفت ای زن این آرد از کجاست گفت از آنجا که تو آوردی. نیک آردی است، بعد ازین همه ازین بخر گفت چنین کنم اِنْ شاءاللّهُ.