معنی کلمه سبو شکستن در لغت نامه دهخدا سبو شکستن. [ س َ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از نومید شدن و ناامید گردیدن. ( برهان ) ( انجمن آرا ) : نوح درین بحر سپر بفکندخضر در این چشمه سبو بشکند.نظامی.رجوع به سبو شود.|| شراب ریختن و منع شراب کردن. ( برهان ) ( آنندراج ).
معنی کلمه سبو شکستن در فرهنگ فارسی ۱ - شکستن کوزه سفالین . ۲ - نومید شدن ناامید گشتن . ۳ - شراب را ریختن . ۴ - منع شراب کردن .
جملاتی از کاربرد کلمه سبو شکستن مستان سبو شکستند بر خنبها نشستند یا رب چه باده خوردند یا رب چه مل چشیدند