معنی کلمه سبق بردن در لغت نامه دهخدا
تو مرکویی بشعر و من بازم
از باز کجا سبق برد مرکو.دقیقی.برده سبق از همه بزرگان سپاه
پاک از همه عیب و عار و دور از همه ننگ.منوچهری.چه عجب گر برد از باد سبق چون باشد
از دعا و ز ثنای تو بر این باره لگام.ظهیرالدین فاریابی.سبق برد خود را تک آهسته دار
حسد را بخود راه بربسته دار.نظامی.جمله بر آن کز تو سبق چون برند
سکه کارت به چه افسون برند.نظامی.سبق برده ز وهم فیلسوفان
چو مرغابی نترسد زآب طوفان.نظامی.جمله عالم زآن غیور آمد که حق
برد در غیرت بر این عالم سبق.مولوی.نیک اختران نصیحت سعدی کنند گوش
گر بشنوی سبق بری از سعد اختران.سعدی ( صاحبیه ).بچشم خویش دیدم در بیابان
که آهسته سبق برد از شتابان.سعدی ( گلستان ).چو سلک درّ خوشابست شعر نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق می برد ز شعر نظامی.حافظ.