جملاتی از کاربرد کلمه سبزفام
چند روی بیخبر آخر بنگر به بام بام چه باشد بگو بر فلک سبزفام
مشکین شده ست رنگ تو ای خطّ سبزفام از بس در آفتابِ رخ یار گشته ای
همه باغ دام گشته همه سبزفام گشته گل و لاله جام بر کف که هلا بیا چه داری
برگهای نو رسیدهٔ سبزفام شد نشان آنک آن میوهست خام
این به رنگ سبز کرده پایها را سبزفام وان به مشک ناب کرده چنگها را مشکبار
تو همیخسپی و بوی آن حرام میزند بر آسمان سبزفام
مزن فراش گو خیمه به بستان وقت دهقان خوش که چتر سبزفام نارون بر جویباران زد
صحراست ز سبزه، سبزفام ای ساقی کار از گل و مل شود تمام ای ساقی
زرد گردد روی چرخ نیلگون سرخ گردد روی تیغ سبزفام