سبدی

معنی کلمه سبدی در لغت نامه دهخدا

سبدی. [ س َ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به سبد: کلاه سبدی.
سبدی. [ س ُ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به سُبَد که بطنی است از قبیس. ( الانساب سمعانی ) ( لباب الانساب ص 528 ).

معنی کلمه سبدی در فرهنگ فارسی

منسوب است به سبد که بطنی است از قبیس

جملاتی از کاربرد کلمه سبدی

آغوشی پر ریحان و دامنی پر گل، بخش‌های چهارم و پنجم کتاب سبدی پر میوه، انبانی پر دانه و طبقی پر صیفی می‌باشد.
در آسیای میانه، آلها چنین روایت شده‌اند: موجوداتی چاق و زشت و پیرزنانی پرمو با پستان‌های آویزان به همراه سبدی پشمی که جگر و شش‌های قربانیان را درون آن قرار می‌دهند.
سفر خروج با ذکر نام پسران یعقوب (اسرائیل) آغاز می‌شود که در زمان قحطی در پی برادرشان یوسف به مصر رفته بودند. کتاب روایت می‌کند که با گذشت زمان، رونق زندگی بنی اسرائیل در مصر چنان شد که رشک و رنجش مصریان را در پی داشت و ایشان عبرانیان را به بردگی کشیدند. فرعون برای کاهش جمعیت بنی اسرائیل دستور داد فرزندان ذکور آنان را بکشند. موسی یک اسرائیلی بود که مادرش یوکابد برای نجاتش در سبدی در نیل قرارش داد. سبد توسط دختر فرعون پیدا شد و او موسی را به عنوان فرزندخواندهٔ خویش به خانواده سلطنتی برد. در بزرگسالی، موسی پس از کشتن یک مصری برای دفاع از یک بردهٔ عبرانی، از مصر فرار کرد و در سرزمین مدین پناه گرفت. آنجا او با صفورا، دختر یترون کاهن مدین ازدواج کرد.
در ایران آلها به شکل پیرزنی لاغر و استخوانی با بینی گِلی وصورتی سرخ به همراه سبدی حصیری برا ی شش و جگرهای دزدیده شده تصویر شده‌است.
آتنا پسرخوانده خود، اریختونیوس، را برخلاف نظریه خدایان نگه داشت. او برای نگهداری فرزندش از دختران ککروپس کمک خواست. آتنا پسر خود را در سبدی قرار داد و به دختران ککروپس سپرد و به آن‌ها توصیه کرد که آن سبد را باز نکنند. یکی از دخترها به نام پاندروسوس فرمان آتنا را گوش داد اما دو دختر دیگر به نام‌های هرسه و آلگوروس به سبب کنجکاوی زنانه بر خلاف فرمان آتنا عمل کردند و در سبد باز کردند و دیدند دو افعی از کودک محافظت می‌کنند. دختران ککروپس از ترس عقب عقب رفته و از برج شهر افتاده و مردند. اریختونیوس، پسر آتنا، بزرگ شد و به شهرداری آتن برگزیده شد.
آن زن، ویرا سبدی دربسته و مهر گشته به مهر فضل بفرستاد. مأمون آن را بگشود و دید در آن نامه ای به خط فضل است که بر آن بنوشته:
سبدی پر میوه، انبانی پر دانه و طبقی پر صیفی
داغها در دل خون گشته مهیا دارم کرده‌ام نذروفای تو پر ازگل سبدی
از نامش ار به کام زبانم نچسبدی تکرار کردمی که چو قند مکررست
سبدی بود در رسن بسته رفت و آورد پیشم آهسته