سایح

معنی کلمه سایح در لغت نامه دهخدا

سایح. [ ی ِ ] ( ع ص ) رجوع به سائح شود.

معنی کلمه سایح در فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . سائح ] (اِفا. ) سیاحت کننده ، جهانگرد.

جملاتی از کاربرد کلمه سایح

ابومحمد مرتعش، جعفر خلدی، ابوبکر محمدبن داودالدقی، احمدبن محمدالسایح
یکی لوحیست دل لایح در آن دریای خون سایح شود غازی ز بعد آنک صد باره شهید آید
کی شنود این بانگ را بی‌گوش ظاهر دم به دم تایبون العابدون الحامدون السایحون
دلا برو بر یار و مباش بسته خویش که سایح و سبک و چابک و جریدستی
شیخ الاسلام گفت: که بوالفرج ورثانی٭ گوید: کی ابوالقاسم سایح جائی نشسته بود در مهمانی با قومی، گویندهٔ برخواند:
بوالقاسم سایح دست راست برآورد بانگی بکرد و بیفتاد، بپاسیدند برفته بود رحمه اللّه.