ساده زنخ

معنی کلمه ساده زنخ در لغت نامه دهخدا

ساده زنخ. [ دَ / دِ زَ ن َ ] ( ص مرکب ) امرد. بیریش. که ریش نیاورده باشد. ساده. ساده روی.ساده رخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک :
صحبت کودگک ساده زنخ را مالک
نیز کرده ست ترا رخصت و داده ست جواز.ناصرخسرو.به ساده زنخ میل داری و داری
گزی در گزی ریش و سبلت نهاده.سوزنی.حریف ساده زنخ باید اندرین مجلس
نعوذباﷲ اگر را ویا و شین دارد.کمال اسماعیل ( از آنندراج ).

معنی کلمه ساده زنخ در فرهنگ معین

( ~ . زَ نَ ) (ص مر. ) جوانی که هنوز ریش درنیاورده .

معنی کلمه ساده زنخ در فرهنگ عمید

= ساده رو

معنی کلمه ساده زنخ در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه بر عارضش موی نباشد ساده زنخ . ۲ - محبوب معشوق .

معنی کلمه ساده زنخ در ویکی واژه

جوانی که هنوز ریش درنیاورده.

جملاتی از کاربرد کلمه ساده زنخ

گهی ز گردش چشم بتان ساده زنخ خیال واربدم کوچه گرد و هر جایی
پی . . . ر ساده زنخ . . . ن خود را ز نوره کنی چون زنخدانش ساده
آنگه که بود ساده زنخ توختم بسیش واکنون که کرد ریشی چون عور واشه ای
زان رخ چنم امروز گل و لاله سیراب زان ساده زنخدان، سمن تازه و نسرین
بساده زنخ میل داری و داری گزی در گزی ریش و سبلت نهاده
تا نروید ریش تو ای جان من بر دگر ساده زنخ طعنه مزن
صحبت کودکک ساده زنخ را مالک نیز کرده‌است تو را رخصت و داده است جواز
آمد آن ساده زنخ، بر من بیهوش زد آب بر من تشنه نگه کن که چسان چه برسید؟
تا دهد آن ساده زنخ را فریب داده بمژگان زنم دیده زیب