ساخن. [ خ ِ ] ( اِ ) ساروج. ( جهانگیری ). و آن چیزی باشد که آهک داخل آن سازند و کارفرمایند. ( برهان )... که در حوض و حمام کار کنند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). سارو. چارو. ساروج. صاروج. || روح حیوانی ( ؟ ). ( از شعوری ج 2 ورق 70 ). ساخن. [ خ ِ ] ( ع ص ) گرم. یوم ساخن ؛ روزی گرم. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). ج ، سُخّان.
معنی کلمه ساخن در فرهنگ معین
(خُ ) [ ع . ] (اِفا. ) گرم ، حار، ج . سُخّان .
معنی کلمه ساخن در فرهنگ عمید
= ساروج
معنی کلمه ساخن در فرهنگ فارسی
حار، گرم گرم حار جمع سخنان .
جملاتی از کاربرد کلمه ساخن
ساخنم با غم دماغ ساغر عیشم نماند در بهشت آتش زدم کوثر نمیدانم چه شد
تجویدی خود در یک گفتگوی رادیویی در شرح ساخت و پرداخت «آزاده» گفته است که رهی پس از آن که نیمی از ترانه را ساخنه، بیمار شده و بر اساس حالاتی که به خاطر آن کسالت در وجودش بوده، بقیه را با سوز و حال بیشتری تمام کردهاست.