ساخط

معنی کلمه ساخط در لغت نامه دهخدا

ساخط. [ خ ِ ] ( ع ص ) خشمگین. ( مهذب الاسماء ). خشمناک. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

معنی کلمه ساخط در فرهنگ معین

(خِ ) [ ع . ] (اِفا. ) خشمگین .

معنی کلمه ساخط در فرهنگ عمید

خشمگین، خشمناک.

معنی کلمه ساخط در فرهنگ فارسی

دارای سخط خشمناک خشمگین .

جملاتی از کاربرد کلمه ساخط

فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ یرید فلا ترضوا عنهم. فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضی‌ عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ بل یسخط علیهم شما از ایشان خشنود مشوید که خدای از ایشان خشنود نیست و با ایشان ساخط است.
این را بیان کن. گفت اگر تو دهی پنج درم واجب شود و اگر من دهم جمله دویست درم و پنج درم شکرانه بر سر عامه امت که فریضه زکاة گزارند. حاصل کار ایشان آنست که گویند بار خدایا بآنچه دادیم از ما راضی و خشنود هستی و اهل خصوص که جمله مال بذل کنند ثمره عمل ایشان آنست که اللَّه گوید بنده من بآنچه کردی از من راضی و خشنود هستی و شتّان ما بینهما وصف الحال صدیق اکبر گواهی میدهند که چنین است پس از آنکه جمله مال خویش بذل کرد روزی بیامد بحضرت نبوّت گلیمی سپید در پوشیده و خلالی از خرما پیش گلیم بیرون زده، قال فنزل جبریل و قال یا محمد انّ اللَّه یقرئک السّلام و یقول ما لابی بکر فی عبائه قد خلّها بخلال؟ فقال یا جبریل انفق علیه ماله قبل الفتح. قال فانّ اللَّه عزّ و جلّ یقول اقرئه السّلام و قل له انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول أ راض انت عنّی فی فقرک هذا ام ساخط؟ فقال أسخط علی ربّی؟ انا عن ربی راض.
قال سعید بن جبیر: کانت الالواح من یاقوت احمر، و قیل من زمرد، امر اللَّه جبرئیل حتی جاء بها من عدن. مقاتل گفت: در آن لوحها نبشت: انّی انا اللَّه الرّحمن الرّحیم، لا تشرکوا بی شیئا من اهل السّماء و لا من اهل الارض، فان کلّ ذلک خلقی، و لا تقطعوا السبل، و لا تحلفوا باسمی کاذبا، فانّ من حلف باسمی کاذبا فلا أذکّیه، و لا تزنوا، و لا تعقوا الوالدین. جابر بن عبد اللَّه گفت: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «کان فیما اعطی اللَّه موسی فی الالواح: یا موسی لا تشرک بی شیئا، فقد حق القول منی لتلفحنّ وجوه المشرکین النّار، و اشکر لی و لوالدیک اقک المتالف و أنساک فی عمرک و أحیک حیاة طیبة، و لا تقتل النّفس الّتی حرّمت الا بالحق، فتضیق علیک الارض برحبها، و السّماء بأقطارها، و تبوء بسخطی و النّار، و لا تحلف باسمی کاذبا و لا آثما، فانّی لا اطهر و لا ازکّی من لم ینزّهنی و یعظّم اسمایی، و لا تحسد النّاس علی ما اعطیتهم من فضلی، فانّ الحاسد عدوّ لنعمتی، رادّ لقضائی، ساخط لقسمتی التی اقسم بین عبادی، و من یکن کذلک فلست منه و لیس منی».
روی عن ابن عمر قال کنت عند النبی و عنده ابو بکر الصدیق و علیه عباءة قد خلّها فی صدره بخلال فنزل جبرئیل فقال مالی اری ابا بکر علیه عباءة قد خلها فی صدره بخلال فقال انفق ماله علیّ قبل الفتح. قال فان اللَّه عز و جل یقول اقرأ علیه السلام و قل له أ راض انت عنی فی فقرک هذا ام ساخط، فقال رسول اللَّه (ص) یا ابا بکر ان اللَّه عز و جل یقرأ علیک السلام و یقول لک أ راض انت فی فقرک ام ساخط، فقال: اسخط علی ربی..؟ انی عن ربی راض.
و گفت: سه حجاب باید که از پیش دل سالک برخیزد تا در دولت برو گشاده گردد. یکی آنکه اگر مملکت هر دو عالم به عطای ابدی بدو دهند، شاد نگردد از برای آنکه به موجود شاد گردد، و هنوز مردی حریص است و الحریص محروم؛ دوم حجاب آن است که اگر مملکت هر دو عالم او را بود و از او بستانند به افلاس اندوهگین نگردد، از برای آنکه این نشان سخط بود و الساخط معذب؛ سوم آنکه به هیچ مدح و نواخت فریفته نگردد که هرکه به نواخت فریفته گردد، حقیر‌همّت بود، و حقیرهمّت محجوب بود. عالی‌همّت باید که بود.
چهل سال است تا خداوند تعالی مرا اندر هر حال که داشته است مُکره نبوده‌‌ام و از هیچ حال مرا به حال دیگر نقل نکرده است که من اندر آن ساخط بوده‌‌ام و این اشارت به دوام رضا و کمال محبت بود.
و سخن اوست که چهل سال است تا خداوند مرا در هر حال که داشته است کاره نبوده‌ام و مرا از هیچ حال به حالی دیگر نقل نکرده است که من در آن حال ساخط بوده‌ام و دلیل برین سخن آنست که منکری بود او را به دعوت خواند بوعثمان برفت تا بدرسرای او گفت: ای شکم خوار چیزی نیست بازگرد بوعثمان بازگشت چون باره بازآمد آوزا داد که ای شیخ یا پس بازگشت گفت: نیکو جدی داری در چیزی خوردن کمتر است برو شیخ برفت دیگر بار بخواند باز آمد گفت: سنگ بخور و الا بازگرد شیخ برفت دیگر همچنین تاسی بار او را می‌خواند و می‌راند شیخ می‌آمد و می‌رفت که تغیری در وی پدید نمی‌آمد بعد از آن مرد در پای شیخ افتاد و بگریست و توبه کرد و مرید او شد و گفت: تو چه مردی که سی بار ترا بخواری براندم یک ذره تغیر در تو پدید نیامد بوعثمان گفت: این سهل کاریست کار سگان چنین باشد که چون برانی بروند و چون بخوانی بیایند و هیچ تغیر در ایشان پدید نیاید این پس کاری نبود که سگان با ما برابرند کار مردان کار دیگر است.
و عن ابی الدرداء انّ النبی (ص) قال یا عویمر ازدد عقلا تزدد من ربک قربا، قلت بابی و امّی یا رسول اللَّه و من لی بالعقل قال اجتنب مساخط اللَّه و ادّ فرائض اللَّه تکن عاقلا ثم تنفّل بالصالحات من الاعمال تزدد من ربک قربا و علیه عزّا.