زوائد. [ زَ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ زائدة. افزونیها. ( از آنندراج ) : و بر جگر فزونی هاست از وی بیرون آمده بر سان انگشتان و بدین فزونیها گرد معده اندر آمده است. چنانکه چیزی را به انگشتان بگیرند و این فزونیها را به تازی زوائد گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). از جمله زوائد مبانی هزار محوطه بود از جهت مرابط فیلان. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423 ). زائدة الکبد؛ هنیة منها صغیرة الی جانبها منتحیة عنها. ج ، زوائد. ( اقرب الموارد ). - زوائد متصله ؛ فزونیها که بر سر استخوانهای مهره هاست. ( از ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). - زوائد مفصلیه ؛ فزونیهای استخوانهای پهلو که در استخوانهای مهره های پشت نشسته است. ( از یادداشت ایضاً ). - زوائد من الاسنان ؛ ما یلی الانیاب و منه قول المتنبی فی عشیرة سیف الدولة: «و سائر املاک البلاد الزوائد». ( اقرب الموارد ). || زیادة الایمان بالغیب والیقین. ( تعریفات جرجانی ، در اصطلاحات صوفیه ). || تندیهای پس پالان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ذوالزوائد؛ شیر بیشه یعنی به اظفاره و انیابه و زئیره و صولته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه زوائد در فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع زایده ( زائده ) .
جملاتی از کاربرد کلمه زوائد
ریشه مو در فضای کانالمانندی به اسم فولیکولِ مو قرار گرفته و رشد میکند. از طرف دیگر، غدد چربی به عنوان یکی دیگر از زوائد پوستی، ترشحات خود را داخل فولیکول مو تخلیه میکنند که به سمت بالا حرکت کرده و روی سطح پوست پخش میشوند.
رسول (ص) از باطن ایشان این خاطر بشناخت، خواست که عثمان از این کرامت بیبهره نبود، از بهر آن که وی بامر رسول خدا بمکه رفته و جان در خطر نهاده، رسول دست راست خود برآورد گفت هذه یمینی عنی و دست چپ برآورد و گفت هذه شمالی عن عثمان. هر دو بر هم نهاد و گفت بیعت کردم از بهر عثمان، زهی کرامت و رفعت زهی دولت و مرتبت که عثمان را برآمد. آن ساعت، ایشان که حاضر بودند از غیرت و حیرت جگر ایشان خون شد، خواستند که همه غائب بودند ید تا آن کرامت و مرتبت بیافتند ید، غیبت عثمان زیادت از حضور آن جمع آمد، حضور آن جمع غیبت گشت و غیبت عثمان حضور شد از بهر آنکه عثمان بوفا امر رسول کمر بسته بود و از دل رسول اثر عنایت و رعایت داشت تا اندر حال غیبت محروم نماند. ای جوانمرد، اگر دست چپ رسول روز بیعت نیابت عثمان بداشت تا بآن کرامت رسید. شوق باطن رسول و مهر دل وی نیابت تو بداشت که بابو بکر میگفت: واشوقاه الی اخوانی. شوق که زبان را به بیان آرد، زیادت از آن عنایت بود که دست را به بیعت آرد. آثار آن عنایت در حق عثمان بدست چپ ظاهر گشت و آثار شوق و مهر در حق امت بزبان وحی گزار رسالت رسان پیدا گشت. این کرامت در حق امت زیادت از آن نیابت آمد. امید است که امت آخر الزمان فردا از زوائد لطف محروم نمانند.
وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ یعنی الجنّة و النّار، و قیل: الحرور الریح الحارّة تأتی باللیل و السموم بالنهار، و الحرور فعول من الحرارة و هو اشتداد الحرّ و نفحه، و قیل: الظلّ الحق، و الحرور الباطل: وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ المؤمنون و الکافرون، و قیل: العلماء و الجهّال و «لا» فی قوله: وَ لَا النُّورُ وَ لَا الْحَرُورُ وَ لَا الْأَمْواتُ زوائد افادت نفی المساواة من الجانبین، انّ اللَّه یسمع من یشاء حتّی یتّعظ و یجیب، وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ یعنی الکفار، شبّهم بالاموات فی القبور حیث لا ینتفعون بمسموعهم، و قیل: ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ تحملهم علی القبول من قولهم سمع اللَّه لمن حمده ای قبل. إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ ای ما انت الا منذر و لیس الیک غیره.
ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فی نفس او مال من خیر او شرّ. إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ای بارادته و قضائه و مشیّته وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ ای یوفّقه للیقین حتّی یعلم ان ما اصابه لم یکن لیخطئه و ما اخطأه لم یکن لیصیبه فیرضی بقضائه و یسلّم لحکمه و قال ابو بکر الورّاق: و من یؤمن باللّه عند الشّدّة و البلاء، فیعلم انّها من عدل اللَّه یهد قلبه للصّبر و التّسلیم و قیل اراد به زیادة الهدایة و الیقین ای یهد قلبه الی حقائق الرّضا و زوائد الیقین و قیل: انّه مقلوب و معناه: و من یهد قلبه یؤمن باللّه. و قرأ عکرمة و من یؤمن باللّه یهد قلبه، ای یسکن قلبه و یطمئنّ. من الهدوّ و هو السّکون.
چنانچه نقطه آغاز ریاضیات را از پیدایش مفاهیم مجرد اعداد و علم حساب برای کار با آنها بدانیم، تولد ریاضیات با تجرید همراه بودهاست. اعداد که ابزار شمارشند، خود، از معدودها جدا گردیدهاند، آن زمانی که، عدد تکرار میشدهاست. فرایند اختصار و فشرده سازی با تجرید همواره از طریق جستجوی زوائد تکرار شونده برای همه موارد موجود، و آنگاه، فاکتورگیری و انتقال عامل مشترک به ترازی بالاتر صورت میپذیرد.
وجه دوم آنکه: احتمال دارد که زبور بضمّ جمع زبور باشد بفتح، و این جمعی باشد زوائد از آن حذف کرده، و بر خلاف حرکت اقتصار کرده، چنان که گویند: کروان و کروان، و ورشان و ورشان، و اسد و اسد، و فرس ورد و خیل ورد، و رجل ظریف و رجال ظروف. چون روا بود که اینها را چنین جمع کردند، همچنین ممتنع نباشد که زبور را بر زبور جمع کنند.
راز موفقیت آیکیا در این بود که سبک جدیدی از طراحی وسایل منزل را دنبال کرد. سبکی که بر سادگی و حذف زوائد غیرکاربردی از اثاثیه منزل متمرکز است. در محصولات برند آیکیا خبری از نقش و نگارهای تزئینی پیچیده که در مبلمان کلاسیک میبینیم نیست. در میز و صندلی و مبلمان برند ایکهآ سعی میشود زیبایی از دل سادگی بیرون بیاید. سادگی آرامشبخش و رضایتآور است. زندگی انسان امروزی پیچیده و در هم ریختهاست. ما همواره در محیطهای شلوغ قرار میگیریم؛ بنابراین وقتی با سادگی مواجه میشویم قدر آن را میدانیم و احساس اطمینان دریافت میکنیم.
غافل ز قواعد را خوشدل بزوائدرا گر شرح فوائد را صد بار زبر دارد
و اگر خواهد که از این همه مستغنی باشد به «قانون» کفایت کند. سید کونین و پیشوای ثقلین میفرماید: «کل الصید فی جوف الفرا»، همهٔ شکارها در شکم گورخر است این همه که گفتم در قانون یافته شود با بسیاری از زوائد. و هر که را مجلد اول از قانون معلوم باشد از اصول علم طب و کلیات او هیچ بر او پوشیده نماند زیرا که اگر بقراط و جالینوس زنده شوند روا بود که پیش این کتاب سجده کنند.
چون بیکدیگر رسیدند، بونصر را گفت عبدوس: عجب کاری دیدم، در مردی پیچیده و عقابین حاضر آورده و کار بجان رسیده و پیغام سلطان بر آن جمله رسیده، کاغذی بدست وی داد، بخواند، این نقش بنشست! بونصر بخندید. گفت: ای خواجه، تو جوانی، هم اکنون او را رها کند؛ و بوالقاسم میآید بخانه من، تو نیز در خانه من آی. نماز شام بوالقاسم بخانه بونصر آمد و وی را و عبدوس را شکر کرد بر آن تیمار که داشتند و سلطان را بسیار دعا گفت بدان نظر بزرگ که ارزانی داشت. و درخواست که بوجهی نیکوتر امیر را گویند و بازنمایند که از بیت المال بر وی چیزی بازنگشت، اما مشتی زوائد فراهم نهادهاند و مستوفیان از بیم خواجه احمد نانی که او و کسان او خورده بودند در مدّت صاحبدیوانی و مشاهرهیی که استدهاند آنرا جمع کردند و عظمی نهادند. آنچه دارد، برای فرمان خداوند دارد، چون گذاشته نیامد که به بنده قصدی کردند . بونصر گفت: این همه گفته شود و زیادت ازین، امّا بازگوی حدیث نامه که چه بود که مرد نرم شد، چون بخواند، تا فردا عبدوس با امیر بگوید. گفت: «فرمان امیر محمود بود بتوقیع وی تا خواجه احمد را ناچیز کرده آید، چه قصاص خونها که بفرمان وی ریخته آمده است، واجب شده است»، من پادشاهی چون محمود را مخالفت کردم و جواب دادم که کار من نیست، تا مرد زنده بماند. و اگر مرا مراد بودی، در ساعت وی را تباه کردندی. چون نامه بخواند شرمنده شد و پس از بازگشتن شما بسیار عذرخواست.»
اگر دلائل نقلی و مخائل سمعی اینست که تو خوانده ای و بر زبان رانده ای پس توحیدموحدان را بر تقلید مقلدان چه ترجیح و تفضیل است که سخن ما در بیان اصول است و این سخن از زوائد فضول، از ثریا تا ثری واز فلسطین تا هری مسافت بسیار است و مخافت بیشمار.