زهشی
معنی کلمه زهشی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه زهشی
گذاری رنج بر یاران سپاری گنج بر ماران طمع داری زهشیاران از این احسنت از آن اهلا
ور سر بکشد سرش زهشیاری بر پشتش بار دین برانبارد
بس عجب نی که زهشیاری و بیداردلی مستی افتد زمی و خواب رود از افیون
خیز اقبال کن ای ساقی مستان با جام که زهشیاری از این دور در ادبارم من
زهشیاری کنون خون می خورم یاد جوانیها که از هر ساغری خون در دل افلاک می کردم