معنی کلمه زنبورک در لغت نامه دهخدا
بر سپاه مخالفت هر روز
می زند دست فتنه زنبورک.علی خراسانی ( از آنندراج ).- زنبورک چی ؛ آنکه زنبورک انداختی. سربازی که زنبورک را آتش میداد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- زنبورک چی باشی ؛ رئیس صنف زنبورک چیان فرمانده دسته زنبورک چیان. ( یادداشت ایضاً ).
- زنبورکخانه ؛ محلی که زنبورک ها را در آن نگاهداری می کردند. ( فرهنگ فارسی معین ). اداره زنبورک و زنبورکچیان. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : تیمورشاه با سرداران قزلباشیه دهنه دربند را گرفته توپخانه را بطرف دست راست و زنبورک خانه در طرف چپ نگاهداشته... ( ابوالحسن گلستانه ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- گود زنبورکخانه ؛ محله ای به تهران. ( یادداشت ایضاً ). از محله های سابق جنوب شهر تهران.
|| نوعی از اسلحه باشد سر آن به غایت تیز. ( برهان ). نوعی از پیکان سرتیز را گویند. ( آنندراج ). کمانی آهنین و نوک تیز. ( فرهنگ فارسی معین ). کمان فولادی ... در نزد تاریخ نویسان بطریق های اسکندریه زنبورک تیری به کلفتی انگشت بزرگ و بطول یک ارش و دارای چهار رویه و انتهای آن آهنین بود و برای اینکه بطور مطمئن جهد بر آن پرهایی استوار می کردند و این تیر بسیار ثاقب بود و گاه که دو نفر که پشت سر یکدیگر قرار داشته به یک تیر ازاین ، آن دو نفر دوخته می شدند. این تیر حتی از جوشن نظامیان عبور می کرد و به زمین می افتاد و گاهی هم در سنگهای دیوار فرومی رفت... ( از دزی ج 1 ص 605 ) :