زفانه
معنی کلمه زفانه در فرهنگ معین
معنی کلمه زفانه در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه زفانه
از زفانها هر سخن بیرون رود از زفان شاعران موزون رود
تو زفانه گر نباشی بی شکی با ازل بینی ابد گشته یکی
در فقیری چون زفانه باش راست سوی عقل و سوی جان منگر بخواست
و بوذ کی [که] بدین زخم مهره گردن بشکند سوی گلو و خناق افتد و علاج آن بوذ کی یکی آلت سازند چون انبور [انبر] و به گلو فروکنند و پایه انبر بکشند تا سر انبر کی به گلو اندر بوذ باز روذ و مهره بجای خویش روذ. یا لقام [لگام، افسار] نیز کی آرند و زفانه [زبانه] لقام به گلو فروکنند چنانکه اسب را و آنگاه نایزه لقام بکشد تا زفانه لقام مهره گردن را باز جای خویش برذ و لکن رفانه لقام دراز بایذ.
روز محشر محو گردد سر به سر جز زفان او زفانهای دگر