زرکند. [ زَ ک َ ] ( ن مف مرکب ) زرآکنده. به زرآمیخته. مطلاشده. زرکوب شده : دین فروشی کنی که تا سازی بارگی نقره خنگ و زین زرکند.سنائی.ز خاک شمس فلک زرکند که تا گردد ستام و گام و رکاب براق او زرکند.سوزنی.فردا که نهد سوار آفاق بر ابلق چرخ زین زرکند.خاقانی.رجوع به زرگند شود.
معنی کلمه زرکند در فرهنگ معین
(زَ کَ ) (ص ) چیزی که در آن پاره هایی از طلا به کار رفته باشد.
معنی کلمه زرکند در فرهنگ فارسی
زر آکنده به زر آمیخته
جملاتی از کاربرد کلمه زرکند
رکاب شمس تبریزی گرفتم که زین شمس زرکند عظیمست
شب اندر صحن «زرکنده » مه است آنقدر آکنده که گردون است شرمنده، ز یکتا ماه تابانش
بگفتا: از آنت نمایم شهید که پر زرکند دامنم را یزید
از نهیب تیغ من چون زرکند رخسار زرد گر به رزم اندر ببیند پورِ زالِ زر مرا
تا گه خزان زرد بود گه بهار سبز آن زرکند زبرگ رزان، وین ز گل حریر
نور سعادت تو همی زرکند ز خاک بوی عنایت تو همی گل کند ز خار
در ملک همی دولت او زرکند از خاک زانسان که همی باد صبا گلکند از خار
نه من در بند «دربندم » نه بر «زرکنده » پابندم همانا «قلهک » افکندم، همی در بند خوبانش
گه شفشههای زرکند از هر دری برون گه بر هوا فشاند گاورسهای زر
شاهی که وصف جودش چون خامه سرکند چون گنج روی نامه پر از سیم و زرکند