زردگوش

معنی کلمه زردگوش در لغت نامه دهخدا

زردگوش. [ زَ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردم منافق و مذبذبین باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). کنایه از منافق باشد. ( انجمن آرا ) ( از فرهنگ رشیدی ). منافق. مذبذب. بدخواه. کینه ور. متملق. ( ناظم الاطباء ).منافق مذبذب. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از غیاث اللغات ).در بهار عجم ، زردگوش و زردگوشه ؛ کاهل و بیکاره که کاری از او برنیاید و زیرچاق همه باشد. ( آنندراج ). بی غیرت بی تعصب. زرده گوش. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
زردگوشان هری را کردی ازگفتار نغز
چون سیه چشمان جنت گوش و گردن پر درر.سنائی.جوقی از این زردگوش گاه غضب سرخ چشم
هر یک طاغی و دیو رهبر طغیان او.خاقانی.زردگوشان به گوشه ها مردند
سر به آب سیه فروبردند.نظامی.هرچند ز چشم زردگوشان
سرخ است رخم ز خون جوشان.نظامی.کون فراخی تنگ چشمی دل سیاه
زردگوشی دین فروشی عشوه خیز.پوربهای جامی ( از آنندراج ). || و نیز کنایه از ترسان و هراسان. ( آنندراج ) :
کسی که پنبه بگوش است چون گل پنبه
ز خاک روز جزازردگوش برخیزد.محمد سعید اشرف ( ایضاً ).ولیکن در این بیت نادم و پشیمان نیز درست میشود، فتأمل. ( آنندراج ).

معنی کلمه زردگوش در فرهنگ معین

(زَ ) (ص مر. ) کنایه از: منافق .

معنی کلمه زردگوش در فرهنگ عمید

۱. منافق و مفسد: زردگوشان به گوشه ها مردند / سر به آب سیه فرو بردند (نظامی۴: ۶۰۲ ).
۲. بیکاره.
۳. ترسناک.
۴. پشیمان.

معنی کلمه زردگوش در فرهنگ فارسی

( صفت ) منافق مذبذب .
کنایه از مردم منافق و مذبذ بین باشد کنایه از ترسان و هراسان

معنی کلمه زردگوش در ویکی واژه

کنایه از: مناف

جملاتی از کاربرد کلمه زردگوش

سیه تر از درون زردگوشان چون زندان خانۀ بیدادکوشان
زردگوشان را کردند امیر چند تن روسیه کور کبود
چون جلاجل، زردگوشانم به دور دایره ایستاه، می زنند از روی طعنه کف به کف