زده شدن

معنی کلمه زده شدن در لغت نامه دهخدا

زده شدن. [ زَ دَ / دِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) دل زده شدن. متنفر گشتن. بیزار شدن : از همه مردم زده شده بود. ( فرهنگ فارسی معین ). زده شدن از چیزی ، دیگر بار بدو رغبت نکردن. || غارت شدن. مورد دزدی قرار گرفتن کاروان وخانه و جز آن. به سرقت رفتن مال و کالا :
هرچه پرسیدند او را همه این بود جواب
کاروانی زده شد کار گروهی سره شد.لبیبی.|| حلاجی شدن پنبه و پشم و جز آن : انتداف ؛ زده شدن پنبه. ( تاج المصادر بیهقی ). || کوفته شدن. مضروب شدن. ( ناظم الاطباء ) : مرا گفت این کار بپیچید و دراز کشید چنین که می بینی ، و خصمان زده شده ، چنین شوخ بازآمدند و... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 593 ).

معنی کلمه زده شدن در فرهنگ معین

(زَ دِ. شُ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) بیزار شدن .

معنی کلمه زده شدن در فرهنگ فارسی

دل زده شدن متنفر شدن غارت شدن حلاجی شدن پنبه و پشم و جز آن کوفته شدن

معنی کلمه زده شدن در ویکی واژه

(عا.)
بیزار شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه زده شدن

محمد یزدی به مدت ۱۰ سال در سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۸ ریاست قوه قضائیه را برعهده داشته‌است. در دوره ریاست وی، دست‌کم ۲۶ نفر سنگسار شدند و یک نفر با پرت شدن از بلندی اعدام شده‌است. در این دوره دست‌کم هفت نفر گردن زده شدند و حکم قطع عضو دست‌کم ۴۲ نفر اجرا شده‌است. مدیریت او در قوه قضاییه به گونه‌ای بود که هاشمی شاهرودی، جانشین او در ریاست قوه قضاییه در این باره گفت، «ویرانه قضایی تحویل گرفتم»
در روز ۱۶ از ماه دوازدهم ۳۶ نفر دیگر از اعضای خانواده موراشیگه که به کیوتو فرستاده شده بودند در روکوجوگاوارا گردن زده شدند. از آن پس نیز نوبوناگا که به دنبال دستگیری موراشیکه بود هر جا که اعضای خانواده وی را می‌یافت می‌کشت. پس از اینکه نوبوناگا خبر گرفت که معبد کونگوبو در کوه کویا با ملازم موراشیکه همکاری کرده‌است در تمامی کشور چند صد نفر از راهبان این معبد را کشت. اما مهره اصلی یعنی موراشیکه به همراه پسرش آراکی موراتسوگو به نزد آراکی موتوکیو در قلعه هاناکوما رفتند و پس از نبرد قلعه هاناکوما به پناه خاندان موری درآمدند و تا مرگ نوبوناگا در اونومیچی، هیروشیما زندگی می‌کردند.
در همین نمایشگاه بود که منتقدین هنری با دیدن شدت رنگهای روشن و تند آثارشان و ضربه قلم موهای جسورانه آنان تعجب زده شدندو به آنان لقب نقاشان فوویست را دادند.
برفتم. بنشاند- و تا بو سهل رفته بود، مرا می‌نشاندند در مجلس مظالم‌ و بچشم دیگر می‌نگریست- پس عارض‌ را مثال داد و نام مقدّمان می‌برد او، و امیر مرا گفت تا دو فوج می‌نبشتم یکی جایی و یکی دیگر جای تا حشم‌ بیشتر مستغرق‌ شد که بر جانب هیبان‌ باشند. و چون ازین فارغ شدیم دبیر سرای‌ را بخواند و بیامد با جریده غلامان، وی نامزد میکرد و من می‌نبشتم که هر غلامی که آن خیاره‌تر بود نبشته آمد هیبان را و آن غلامان خاصّه‌تر و نیکو روی‌تر خویش را بازگرفت‌ . چون ازین هم فارغ شدیم، روی بوزیر کرد و گفت «آلتونتاش را چنین حالی پیش آمد و با سواری‌ چند خویشتن را ببلخ افگند، و آن لشکر که با وی بودند، هر چند زده شدند و آنچه داشتند بباد داده‌اند. ناچار بحضرت بازآیند تا کار ایشان ساخته آید. فرزند مودود را نامزد خواهیم کرد تا به هیبان رود و آنجا مقام کند با این لشکرها که نبشته آمد، و حاجب بدر با وی رود وارتگین و غلامان، و ترا که احمدی‌ پیش کار باید ایستاد و او را کدخدای بود تا آن لشکرها از بلخ نزدیک شما آیند و عرض کنند و مال ایشان‌ نایب عارض بدهد. و ما لشکرهای دیگر را کار میسازیم و بر اثر شما میفرستیم. آنگاه شما بر مقدّمه ما بروید و ما بر اثر شما ساخته بیاییم و این کار را پیش گرفته آید بجدّتر تا آنچه ایزد، عزّ ذکره، تقدیر کرده است میباشد . بازگردید و کارهای خویش بسازید که آنچه بباید فرمود ما شما را میفرماییم آن مدّت که شما را اینجا مقام باشد و آن [...] روز خواهد بود.» گفتند فرمان برداریم. و بازگشتند.
اما پس از گذشت پنج سال از آن رویداد، شاه تحت تأثیر وسوسه‌های آماستری قرار گرفت و دستور داد تا ایناروس و تمامی اسیران مصری و یونانی را اعدام کنند. ایناروس به دار آویخته شد در حالی که یونانی‌ها گردن زده شدند. طبق نظر توسیدید، ایناروس در همان سال ۴۵۴ پ.م. اعدام شده بود. بغابوخش پس از آگاهی از این پیشامد، ناراحت شد و چون این کار را برخلاف قول خودش می‌دانست، با دو فرزند خود به سوی ساتراپی تحت حکمرانی‌اش یعنی سوریه رفت و در آن جا سر به شورش برداشت.
با راشومون تماشاگران غربی از کمال فنی و قدرت بیان فیلمی از ژاپن شگفت‌زده شدند. بسیاری از سینمادوستان برای نخستین بار دریافتند که در ژاپن صنعت سینمایی توانا و مجهز وجود دارد که اینک بزرگ‌ترین چهره آن آکیرا کوروساوا است.
ابن سماک که دید نامه به فرائض ارث مربوط است، به خشم از دستش بیفکند و گفت: ما سخن از کسانی گوئیم که زمانی که میرند، چیزی برجای ننهند . . . حاضران از بدیهه گوئی وی شگفت زده شدند.
این فیلم دربارهٔ بی‌ارتباطی آدم‌ها در دنیای امروز و زندگی بشر امروزی است. اولین نشانه‌های این بی‌ارتباطی، تنها شدن آدم‌ها و دامن زده شدن به تراژدی تنهایی انسان است.
برای نمونه، در قسمت نخست فصل سوم، «شکار جادوگر گی»، مایکل یک جلسه دربارهٔ همجنسگرایی برگزار می‌کند و لب‌های اسکار را می‌بوسد. این بوسه در فیلمنامه قرار نگرفته بود و در این صحنه مایکل تنها باید پیشانی او را می‌بوسید. با این حال، استیو کرل فکر کرد که این صحنه کمی بی‌رنگ و روح خواهد بود پس او را مستقیماً از دهن بوسید. بازیگران که انتظار این صحنه را نداشتند، حیرت‌زده شدند و تعجبشان در این قسمت کاملا طبیعی جلوه می‌کند. افزون بر این، دوایت، که بلافاصله پس از این بوسه برای تقلید از مایکل از روی صندلی بلند شد و بوسه آن‌ها را تشویق کرد نیز، لحظه‌ای که کاملاً بداهه است.