زخم خوردن

معنی کلمه زخم خوردن در لغت نامه دهخدا

زخم خوردن. [ زَ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) خسته و مجروح شدن. ( آنندراج ). ضربت خوردن. مورد ضرب واقع شدن. مضروب شدن. مصدوم گشتن :
کنون خوردنت زخم ژوبین بود
تنت را کفن چنگ شاهین بود.فردوسی.بگفت ار خوری زخم چوگان او
بگفتا بپایش در افتم چو گو.سعدی ( بوستان ).چو دشمن چنین نازنین پروری
ندانی که ناچار زخمش خوری.سعدی ( بوستان ).چند زخم چوب و سیخ افزون خورد
تا که تنها آن بیابان را برد.مولوی.گفت رنجش چیست زخمی خورده ست
گفت جوع الکلب زارش کرده است.مولوی. || گزیده شدن. نیش خوردن از حیوانات گزنده. رجوع به زخم و زخم زدن شود. || ( بمجاز ) گزیده شدن دل. کنایه از پشیمان شدن. از پشیمانی و یا علتی دیگر چون مارگزیده و عقرب زده عذاب کشیدن :
گر از افعی توبه دل زخم خورد
توان جان به تریاق عفو تو برد.ظهوری ( ازآنندراج ).

معنی کلمه زخم خوردن در فرهنگ معین

( ~. خُ دَ ) (مص ل . ) مجروح شدن .

معنی کلمه زخم خوردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) مجروح شدن
خسته و مجروح شدن گزیده شدن کنایه از پشیمان شدن

معنی کلمه زخم خوردن در ویکی واژه

مجروح شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه زخم خوردن

بسا رود کز زخم خوردن شکست که تا زخمه رودی آمد به‌دست
دهر ابلق است و عرصه خاکی مصافگاه منشین برو گرت نه سر زخم خوردن است
او داده رضا به زخم خوردن زنجیر به پای و غل به گردن
ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم
تنم می بالد از هر زخم خوردن به طبعم آب تیغش سازگار است
حاسدان در زخم خوردن سرنگون چون سکه‌اند تا به نامش سکهٔ ایران مشهر ساختند
کند سیر توام غافل ز رنج زخم خوردن ها بفرمای اندکی تعجیل تا سرگرم دیدارم
تلخست زخم خوردن و دین جفای سنگ گر زانکه سنگ کودک و گر زخم سوزن است
آری! دوستان را زخم خوردن در کوی دوست بفال نیکوست! در قمار خانه عشق ایشان را جان باختن عادت و خوست.