ریش ریش. ( ص مرکب ) ریشه ریشه. ( ناظم الاطباء ). تارتار. از هم جدا شده. از هم شده به دراز و با قطعات باریک : ریش ریش شدن جامه. پاره پاره به درازا. با کردن و شدن صرف شود. ( یادداشت مؤلف ). || شرحه شرحه. چاک چاک. پاره پاره. سخت قریح : دلی ریش ریش. جگر ریش ریش. ( یادداشت مؤلف ). - ریش ریش شدن جگر، دل و جز آن ؛ متأثر شدن. ناراحت شدن. از شدت تأثر به گریه افتادن و از حال رفتن. ( فرهنگ لغات عامیانه ). - ریش ریش کردن ؛ متأثر و ناراحت کردن کسی. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
معنی کلمه ریش ریش در فرهنگ معین
(ص مر. ) پاره پاره ، چاک چاک .
معنی کلمه ریش ریش در فرهنگ فارسی
ریشه ریشه . تار تار از هم جدا شده .
معنی کلمه ریش ریش در ویکی واژه
پاره پاره، چاک چاک.
جملاتی از کاربرد کلمه ریش ریش
برون کن روانم به فرمان خویش که دارم دلی پر ز غم ریش ریش
ای خدا دارم دلی از دست خویش شرحه شرحه پاره پاره ریش ریش
گوش خود بگرفت با دندان خویش کرد آن را پاره پاره ریش ریش
. . . ن من آن ریش ریش کرده زنخدان برمکن ای . . . ر خواره مادر وزن ریش
مانده مسکین واله اندر کار خویش با دلی صد چاک و جانی ریش ریش
از غریبی مانده دور از شهر خویش با دلی از زخم هجران ریش ریش
در ره عشقت مرا نیست غم جان و دل گر شود این ریش ریش ور شود آن ریز ریز
دل های لخت لخت و جگرهای ریش ریش جوشید جای لاله ز بستان کربلا
بدن پاره پاره درون ریش ریش ره آمد خود گرفتند پیش
بهره ور شد دل مجروح ز ریش ریش را یافت بهین مرهم خویش