( رقاصة ) رقاصة. [ رَق ْ قا ص َ / ص ِ ] ( ع ص ، اِ ) یا رقاصه. مؤنث رقاص. ( اقرب الموارد ). مؤنث رقاص ؛ زن بازیگر و پای کوب. ( یادداشت مؤلف ). زن رقص کننده. زن پای کوب. ( فرهنگ فارسی معین ). || پاندول ساعت و جز آن. ( یادداشت مؤلف ). || بازیی است مر عربان را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بازیی است مخصوص اعراب. ( از اقرب الموارد ). || زمینی که هیچ نرویاند با آنکه باران به آن رسیده باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). زمینی که چیزی نرویاند اگر چه باران بدان برسد. ( از اقرب الموارد ). رقاصه. [ رَق ْ قا ص َ / ص ِ ] ( ع ص ، اِ ) رَقّاصَه. رجوع به رقاصة شود.
معنی کلمه رقاصه در فرهنگ معین
(رَ ص ) [ ع . رقاصة ] (اِ. ) مؤنث رقاص . زنی که کارش رقصیدن باشد.
معنی کلمه رقاصه در فرهنگ عمید
= رقاص
معنی کلمه رقاصه در فرهنگ فارسی
زن رقاصه، زن رقص کننده مونث رقاص زن رقص کننده زن پایکوب .
معنی کلمه رقاصه در دانشنامه عمومی
رقاصه ( به عربی: الرقاصة ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان البیض واقع شده است.
معنی کلمه رقاصه در ویکی واژه
ballerina رقاصة مؤنث رق زنی که کارش رقصیدن باشد.
جملاتی از کاربرد کلمه رقاصه
در محفل دارا چو به رقص آید، آید رقاصه گردون به تماشای فرامرز
فیلم «آقای هالو» پس از دو هفته نمایش در گروه سینمایی مولنروژ در تهران در تاریخ چهارشنبه اول مهرماه ۱۳۴۹ جای خود را به فیلم رقاصه (شاپور قریب) داد . هفته سوم و چهارم نمایش فیلم «آقای هالو» در دو سینمای مهتاب و کریستال ادامه یافت . آخرین نمایشهای فیلم در تاریخ ۱۳ مهر در سینما کریستال و ۱۴ مهر در سینما مهتاب بود .
آرام در فیلم ولی نعمت ساختهٔ عزیزاله رفیعی بازی کرد. او نقش یک دختر نادان و شیطنت آمیز را داشت که در آخر فیلم پشیمان میشود. سپس در فیلم هیولا که شبیه به داستان گوژپشت نوتردام بود به کارگردانی سیامک یاسمی در نقش دختر کولی رقاصه بازی کرد. بیک ایمانوردی در نقش گوژپشت زشت در این فیلم حضور داشت. بعد از هیولا، آرام در فیلم شیر خفته ساختهٔ محمود کوشان در نقش دختری مبارز همگام با مردان به صورت پنهان و شبانه، علیه دشمن مبارزه کرد. پس از آن بار دیگر بازیگران فیلم آلوده یعنی منوچهر وثوق، یداله شیراندامی، آرام و جلال در فیلمی به نام تنهایی ساختهٔ اسماعیل پورسعید همبازی شدند.
از فیلمها یا برنامههای تلویزیونی که وی در آن نقش داشتهاست میتوان به گوژپشت و رقاصه اشاره کرد.
آرام در فیلم ابرمرد به کارگردانی و نویسندگی داود اسماعیلی بازی کرد. او نقش فخری، زنی رقاصه را بازی کرد که به شخصیت اصلی داستان کمک میکند. او در فیلم ابرمرد نقش معمولی و عادی داشت. بعد در فیلم نیزار به کارگردانی محمود کوشان بازی عادی داشت در کنار بیک ایمانوردی، نیزار فروش کمی کرد و فیلم ضعیفی بود. اولین تجربهٔ همبازی شدن با منوچهر وثوق در فیلم راننده اجباری پیشآمد.
«توبه آوردن زن رقاصهٔ عشوه فروش»
اکملالدّین گفت «مولانا را عاشقم و دیدار او را آرزومندم و آخرتم خود یاد نمیآید. نقش مولانا را بی این اندیشهها و پیشنهادها مونس میبینم و آرام میگیرم به جمال او. و لذّتها حاصل میشود از عین صورت او یا از خیال او.» فرمود «اگرچه آخرت و حقّ در خاطر نیاید الّا آن همه مُضمر است در دوستی و مذکور است. پیش خلیفه رقاصهای شاهد، چارپاره میزد خلیفه گفت که فِی یَدَیْکِ صَنْعَتُکِ قَالَ فُی رِجُلَِی یَا خَلِیْفَةَ رَسُوْلِ اللّه خوشی در دستهای من از آنست که آن خوشی پا درین مضمر است. پس اگرچه مُرید به تفاصیل آخرت را یاد نیاورد امّا لذّت او به دیدن شیخ و ترسیدن او از فراق شیخ متضمّن آن همه تفاصیل است و آن جمله درو مضمر است. چنانک کسی فرزند را یا برادر را مینوازد و دوست میدارد اگرچه از بنوّت و اخوّت و امید وفا و رحمت و شفقّت و مهر او بر خویشتن و عاقبت کار و باقی منفعتها که خویشان از خویشان امید دارند ازینها هیچ به خاطر او نمیآید امّا این تفاصیل جمله مضمر است در آن قدر ملاقات و ملاحظت. همچنانک باد در چوب مضمرست اگرچه در خاک بود یا در آب بود که اگر در او باد نبودی آتش را به او کار نبودی، زیرا که باد علفِ آتش است و حیاتِ آتش است. نمیبینی که به نفخ زنده میشود اگرچه چوب در آب و خاک باشد باد در او کامِن است اگر باد درو کامن نبودی بر روی آب نیامدی و همچنانکه سخن میگویی اگرچه از لوازم این سخن بسیار چیزهاست از عقل و دماغ و لب و دهان و کام و زبان و جمله اجزای تن که رییسان تناند و ارکان و طبایع و افلاک و صدهزار اسباب که عالم به آن قایم است تا برسی به عالم صفات و آنگه ذات، و با این همه این معانی در سخن مُظهَر نیست و پیدا نمیشود آن جمله مضمَر است در سخن چنانکه ذکر رفت. آدمی را هر روز پنج و شش بار بیمرادی و رنج پیش میآید بیاختیار او قطعاً ازو نباشد از غیر او باشد و او مسخّر آن غیر باشد و آن غیر مراقب او باشد زیرا پسِ بدفعلی رنجش میدهد اگر مراقب نباشد چون دهد مناسب و با این همه بیمرادیها طبعش مقر نمیشود و مطمئن نمیشود که من زیر حکم کسی باشم خَلَقّ آدَمَ عَلی صُوْرَتِهِ در وصف الوهیت که مضادّ صفت عبودیّت است مستعار نهادهاست چندین بر سرش میکوبد و آن سرکشی مستعار را نمیگذارد زود فراموش میکند این بیمرادیها را ولیکن سودش ندارد تا آن وقت که آن مستعار را ملک او نکنند از سیلی نرهد.
مردی، رقاصه ای عرب را به کنیزی خواست. او را پرسید: آیا صنعتی از دستت ساخته است؟ گفت: نه، اما از پایم بلی.