معنی کلمه رصدبند در لغت نامه دهخدا
رصدبندان بر او مشکل گشادند
طرب را طالعی میمون نهادند.نظامی.خضر سکندرمنش چشمه رای
قطب رصدبند مجسطی گشای.نظامی.جهان فیلسوف جهان خواندم
رصدبند هفت آسمان داندم.نظامی.چون بلیناس روم صاحب رای
هم رصدبند و هم طلسم گشای.نظامی.