راندنی

معنی کلمه راندنی در لغت نامه دهخدا

راندنی. [ دَ ] ( ص لیاقت ) درخور راندن. سزاوار راندن. لایق راندن و دور کردن :
دوستی ز ابله بتر از دشمنی است
او بهر حیله که باشد راندنیست.مولوی.و رجوع به راندن شود.

معنی کلمه راندنی در فرهنگ فارسی

در خور راندن . سزاوار راندن . لایق راندن و دور کردن .

جملاتی از کاربرد کلمه راندنی

دوستی ابله بتر از دشمنیست او بهر حیله که دانی راندنیست
همیشه تا نبود یاریی چو یاریی بخت همیشه تا نبود راندنی چو راندن کام
مکن عیبم اگر در عشق بر یک حال کم باشم کباب نازک دل هر نفس گراندنی دارد
یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلی‌ نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (۱۳) آن روز که ایشان را و می‌رانند راندنی بآتش دوزخ.
قوله تعالی: حم ای حمّ ما هو کائن می‌فرماید: بودنی همه بود، کردنی همه کردم، راندنی همه راندم، گزیدنی همه گزیدم، پذیرفتنی همه پذیرفتم، برداشتنی همه برداشتم، افکندنی همه افکندم، آنچه خواستم کردم آنچه خواهم کنم، آن را که پذیرفتم بدان ننگرم که ازو جفا دیدم بلکه عفو کنم و در گذارم و از گفته خود باز نیایم ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ.
راندنی کاندرو نبود وقوف خواندنی کاندرو نبود حروف