رازبان

معنی کلمه رازبان در لغت نامه دهخدا

رازبان. ( ص مرکب ) حافظ راز. سِرنگهدار. نگهدارنده راز. || صاحب راز، کسی را نیز گویند که سخن ارباب حاجت را بعرض سلاطین رساند.( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( شعوری ج 2 ص 11 ) :
بگفتند با رازبان راز خویش
نمودند انجام و آغاز خویش.فردوسی.

معنی کلمه رازبان در فرهنگ معین

(ص مر. ) ۱ - رازدار. ۲ - در گذشته به کسی که عرایض حاجتمندان را به عرض شاه و امیر می رسانید می گفتند.

معنی کلمه رازبان در فرهنگ عمید

۱. رازدار، راز نگه دار، صاحب راز.
۲. کسی که در دربار عرایض و مطالب مردم را به عرض پادشاه می رسانید.

معنی کلمه رازبان در فرهنگ فارسی

رازدار، رازنگهدار، صاحب راز
( صفت ) ۱ - راز دار . ۲ - کسی که عرایض حاجتمندان را بعرض شاه و امیر میرساند .

معنی کلمه رازبان در ویکی واژه

رازدار.
در گذشته به کسی که عرایض حاجتمندان را به عرض شاه و امیر می‌رسانید می‌گفتند.

جملاتی از کاربرد کلمه رازبان

وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً، و بدردمندی و دشواری بنهاد، وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً و برداشتن او در شکم و شیر دادن تا از شیر باز کردن سی ماه، حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ، تا مردآسا گردد و بسختی خوی و اندام و هنرهای خویش رسد، وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً، و تا بچهل سال رسد، قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی، گفت خداوند من فرا دل من ده و فرازبان من و مرا بر آن دار، أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ، تا آزادی کنم آن نیکویی را که با من کردی و نعمت که بر من نهادی، وَ عَلی‌ والِدَیَّ، و بر دو زاینده من، وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ، و تا کردار کنم نیک به پسند تو، وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی و فرزندان و نژاد من نیکان کن، إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ، من بازگشتم با تو وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۱۵) و من از مسلمانانم.
- درک نزدیکی فرهنگی در فضاهای فیزیکی و صداهای فرازبانی برای انتقال معنای مورد نظر آنان.
هرکه چون سوسن به مدح تو زبان تر می‌کند در زمان او رازبان پر زر چو عبهر می‌شود
جبهه آشفته حالان نامه واکرده ای است داستان شکوه مارازبانی گو مباش
همین نی چشم بد از یار کند عقدالنظر اسرار که از سر دهان او رقیبان رازبان بندد
زبس که تیغ ترا درلبست جان عدو بذوق خصم توشدتیغ رازبان شیرین
این رازبان نهاد و خرد رشت و عقل بافت نقاش بود دست و ضمیر اندر آن بیان
در ثنایت سوده گردد و ربود تیرگردون رازبان زاهن چو تیر