راتق

معنی کلمه راتق در لغت نامه دهخدا

راتق. [ ت ِ ] ( ع ص ) بمعنی بسته کننده. اسم فاعل از رتق که بمعنی بستن است. ( غیاث ) ( آنندراج ).

معنی کلمه راتق در فرهنگ معین

(تِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - کسی که پارگی را درست کند. ۲ - عالِم به انجام کار.

معنی کلمه راتق در فرهنگ عمید

آن که ادارۀ کاری به دست اوست.

معنی کلمه راتق در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کسی که رخنه ای را سد کند . ۲ - آنکه بند و بست کاری را در دست دارد کاربند : [[ او راتق و فاتق امور است ]] .

جملاتی از کاربرد کلمه راتق

بر اضداد چون قدم حدوثش موافق است همانگه که راتق است همانگاه فاتق است
ملک را راتق حسام تست و فاتق تیر تو تا جهان باشد همین هر دو درادوز تو باد
راتق وفاتقش یکی موشست کز پلیدیش سگ بپرهیزد
مهتر آل رسول جز تو کس امروز نیست که گردد به ملک راتق و فاتق
عقل را اندر سرای شرع وقت حل و عقد امر و نهیش گاه راتق گاه فاتق ساخته
این افسانه از بهر آن گفتم تا بدانی که دست از آیینِ اسلاف باز‌داشتن صفتی است ذمیم و عاقبتِ آن وخیم و ملک موروث را سیاستی است که ملک مکتسب را نیست. چه آنکه پادشاهی به عون بازوی اکتساب گیرد و آب نهال مُلک از چشمهٔ شمشیر دهد، ناچار موارد و مصادر آن کار شناخته باشد و مقتضیات حال و مآل دانسته، پس در بستن و گشادن و گرفتن و دادن و برداشتن و نهادن راتق و فاتق کار همو شاید، امّا آنکه بی‌معانات طلب و مقاسات تعب مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ وَ لا یَکتَسِبُ به پادشاهی رسد و ساخته و پرداختهٔ دیگران در دامن مراد او افکنند و مفاتیح امور دولت ناگاه در آستین تدبیر او نهند، اگر از رسوم و حدود گذشتگان بگذرد و از جادهٔ محدود ایشان به خطوهٔ تخطّی کند، خلل‌ها به مبانیِ ملک و دولت راه یابد و از قلتِ مبالاتِ او در آن تغافل و توانی کثرتِ خرابی در اساس مملکت لازم آید.
کن محسناً او مسیئاً راتق لی ابداً تکن لدی علی الحالین مشکوراً