ذوی العقول

معنی کلمه ذوی العقول در لغت نامه دهخدا

ذوی العقول. [ ذَ وِل ْ ع ُ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) اولوالباب. خردمندان. صاحب خردان. ذوی الحجی. مقابل غیر ذوی العقول. بیخردان.

معنی کلمه ذوی العقول در فرهنگ معین

(ذَ وِ لْ عُ قُ ) [ ع . ذوالعقول ] (ص مر. ) خردمندان ، بخردان .

معنی کلمه ذوی العقول در فرهنگ عمید

صاحبان عقل، مردمان عاقل، خردمندان.

معنی کلمه ذوی العقول در فرهنگ فارسی

صاحب خردان بخردان عاقلان
اولو الباب . خردمندان .

معنی کلمه ذوی العقول در ویکی واژه

ذوالعقول
خردمندان، بخردان.

جملاتی از کاربرد کلمه ذوی العقول

یا أُولِی الْأَبْصارِ: یا ذوی العقول.
قوله: «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ» ای من ناحیة السماء «السَّماءِ» مطرا. اینجا جواب موسی تمام شد. پس خطاب بگشت، ربّ العزّة. گفت جلّ جلاله: «فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً» ای اصنافا، «مِنْ نَباتٍ شَتَّی» مختلف الالوان و الطّعوم و المنافع من بین ابیض و اخضر و اصفر و احمر، کل صنف زوج منها للنّاس و منها للدّواب. «کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ» ای کلوا من طیّبات ما اخرجنا من الارض، و ارعوا فیها انعامکم ای اسرحوها فیما هو ارزاق بهائمکم، «إِنَّ فِی ذلِکَ» ای فیما وصفت «لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی‌» لعبرا لذوی العقول تدلّ علی وحدانیة اللَّه. النهی جمع نهیة یقال فلان ذو نهیة. معناه ذو عقل، ینتهی الی رأیه و معرفته، و قیل سمّی العقل نهیة لانّها تنهی صاحبها ما لا یجوده و لا یحسن.
«هدی» من الضلالة وَ ذِکْری‌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ای موعظة لذوی العقول ای کذّب قوم فرعون، موسی کما کذبک قریش یا محمد.
«أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ» یعنی أ فلم یبین لهم القرآن، یرید کفّار مکة، و قیل معناه أ فلم یبین لهم الامر اهلاک من قبلهم من القرون السّالفة و الامم الماضیة فلا یتعظون و لا یعتبرون. «یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ» یعنی اهلکناهم و هم یمشون فی مساکنهم، کقوله: «تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ». باین قول معنی آنست که باز ننمود قرآن و پیدا نکرد کفّار مکّه را که چند هلاک کردیم ازین گروه گروه پیشینیان که در جایگاه و خانه خویش آمن میرفتند و غافل بودند که ناگاه گرفتیم ایشان را و هلاک کردیم؟ چون که اینان عبرت نمیگیرند و پند نمی‌پذیرند با هلاک ایشان؟ و قیل معناه اهلکناهم و انّ قومک یمشون فی مساکنهم، و ذلک انّ قریشا کانوا یسافرون الی الشّام فیرون دیار المهلکین من اصحاب الحجر ثمود و قریات قوم لوط، و هو نظیر قوله: «وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ». «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی‌» ای انّ فی اهلاکنا ایّاهم مع کثرة عددهم و عدّتهم و شدّة قوّتهم و شوکتهم لدلالات لذوی العقول.
«لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ» ای فی قصص الانبیاء و اممهم، و قیل فی قصّة یوسف و اخوته و ابیه، «عِبْرَةٌ» ما یعبر به من الجهل الی العلم، «لِأُولِی الْأَلْبابِ» ذوی العقول، و لبّ کلّ شی‌ء خلاصته و خیاره. گفته‌اند معنی عبرة و اعتبار آنست که نادانسته و نابوده در دانسته و بوده بشناسی، یعنی من نقل یوسف من الجبّ و السّجن الی الملک فهو علی نصر محمّد (ص) قادر می‌گوید آن خداوند که قدرت خود نمود با عزاز و اکرام یوسف تا پس از چاه و زندان و ذلّ بندگی بعزّ ملکی رسید، و پس از فرقت خویشان و گرامیان قربت و وصلت ایشان بمراد بدید، قادر است که محمد مصطفی (ص) را بر دشمنان نصرت دهد و اعزاز و اکرام وی را کفره قریش مقهور و مخذول گرداند، «ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری‌» ای ما کان القرآن حدیثا یختلق کما زعم الکفّار، ان هذا الّا اختلاق بل هو کلام اللَّه و علمه و صفته، «وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» ای و لکن کان تصدیق الکتب التی تقدمته، یعنی یصدّق ما قبله من التوریة و الانجیل و الکتب، وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ» یحتاج العباد الیه من امور الدّین و شرایعه، «وَ هُدیً» من الضّلال، «وَ رَحْمَةً» من العذاب، «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» یصدّقون بتوحید اللَّه عزّ و جلّ و یقرّون بنبوّة محمد (ص).
ای فخر کاینات! که عقل ذوی العقول کی می توان رسید به کنه کمال تو
تا کی خیال بافی با چند نادرستی کار مآل بینی کار ذوی العقول است