ذوالمجد

معنی کلمه ذوالمجد در لغت نامه دهخدا

ذوالمجد. [ ذُل ْ م َ ] ( اِخ ) صاحب مجد. در عیون الانباء ابن اصیبعة ذیل شرح حال ابن البغونش آمده است : ثم انصرف الی طلیطلة و اتصل بها بامیرها الظافر اسماعیل بن عبدالرحمن بن اسماعیل بن عامربن مطرف بن ذی النون و حظی عنده و کان احد مدبری دولته قال و لقیته انا فیها بعد ذلک فی صدر دولة مأمون ذی المجدین بن یحیی بن الظافر اسماعیل بن ذوالنون و قد ترک قراءة العلوم و اقبل علی قراءة القرآن. ( ص 48 ). و در ص 50 ذیل شرح حال ابن الخیاط آمده است : ثم مال الی احکام النجوم و برع فیها و اشتهر بعلمها و خدم بها سلیمان بن حکم بن الناصر لدین اﷲ فی زمن الفتنة و غیره من الامراء و آخر من خدم بذلک الامیر المأمون یحیی بن اسماعیل بن ذی النون و کان مع ذلک معتنیاً بصناعة الطب...

معنی کلمه ذوالمجد در فرهنگ معین

( ~. مَ ) [ ع . ] (ص مر. ) دارندة مجد و بزرگی .

معنی کلمه ذوالمجد در فرهنگ عمید

صاحب مجد، دارای بزرگی و بزرگواری.

معنی کلمه ذوالمجد در ویکی واژه

دارندة مجد و بزرگی.

جملاتی از کاربرد کلمه ذوالمجد

ذوالجود والمکارم و الفضل والمنن ذوالمجد والمفاخر والعز والعلی
ز دشت ماریه «دشتی» به انتخاب «هوارد» وکیل ملت و ذوالمجد و المعالی شد
فخر رسل، حبیب خدا ختم انبیاء مصباح هفت و چار و ذوالمجدوذ و لکرم
محمدحسین طباطبایی و هانری کُربَن از سال ۱۳۳۷ به‌طور حضوری و مکاتبه‌ای با یکدیگر ارتباط داشتند. کُربَن برای تدریس فلسفه در دانشگاه تهران هر سال پاییز به تهران می‌آمد و با مرتضی مطهری در دانشگاه آشنا شد. مطهری به وی پیشنهاد دیدار با سید محمدحسین طباطبایی را می‌دهد و می‌گوید بهترین کسی که می‌تواند پژوهش تخصصی و غیر جدلی بکند طباطبایی است. دیدارها هر دو هفته یک بار روزهای جمعه در خانه ذوالمجد طباطبایی قمی برگزار می‌شد. با آگاه شدن برخی از این نشست‌ها، شماری دیگر همچون دکتر سپهبدی و داریوش شایگان به این نشست‌ها پیوستند. نشست‌ها این دو تا پایان عمر کُربَن ادامه داشت.
نغمه ی سبوح ذوالمجد العیان شد بلند از غرفه کروبیان
کربن هنگامی که به ایران آمد، با بسیاری از استادان ایرانی ارتباط برقرار نمود. با این حال کربن علاقمند به ارتباط با استادانی بود که به ادبیات، هنر و فلسفه ایرانی می‌پرداختند و نه افرادی که «روشنفکر» شناخته می‌شدند و غالباً کسانی بودند که مدتی در غرب به تحصیل پرداخته بودند. در همین دوره کربن به اتفاق طباطبایی، حلقه‌ای فلسفی را در تهران تشکیل دادند. جلسات در منزل احمد ذوالمجد طباطبایی که از وکلای شیفتهٔ فلسفه الهی بود برگزار می‌گردید.
سنجر نشان جم نشین ذوالمجد رکن داد و دین کز عکس تیغش بر زمین شد بحر اخضر سوخته
برقص هفت آب و چار‌ام افتد که هست ولادت آب ذوالمجد هفت و چار امروز
میرزا آئین گر یاسای شرع سید ذوالمجد زین العابدین