ذوالقافیتین

معنی کلمه ذوالقافیتین در لغت نامه دهخدا

ذوالقافیتین. [ ذُل ْ ی َ ت َ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) این صنعت چنان باشد که شاعر قطعه یا قصیده ای گوید که آن را دو قافیت پهلوی یکدیگر باشد: مثالش مسعودسعد گوید:
یا لیلةٌ اظلمت علینا
لیلاء قاریة الدّجنّة.
قد رکضت فی الدّجی علینا
دهماً خداریّة الأعنة
فبت اقتاسها فکانت
حبلی نهاریّة الأجنّة.
در این قطعه قاریه و نهاریه یک قافیت است و دجنّه و اعنّه و اجنّه قافیت دوّم است مثال از شعر پارسی مراست :
ای از مکارم تو شده در جهان خبر
افکنده از سیاست تو آسمان سپر
صاحبقران ملکی و بر تخت خسروی
هرگز نبوده مثل تو صاحبقران دگر
با رای پیر و بخت جوانی و کرده اند
اندر پناه جاه تو پیر و جوان مقر
گیتی زبان گشاده بمدح تو و فلک
بسته ز بهر خدمت تو بر میان کمر
با موکب سیادت تو هم کتف شرف
با مرکب سعادت تو هم عنان ظفر.
و مرا چند قصیده است که در همه این صنعت نگاه داشته ام اما اندرین موضع این قدر تمام است. ( حدائق السحر فی دقائق الشعر ).
و مؤلف این لغت نامه را ابتکاری است در ذوقافیتین که نمونه آن قطعات ذیل است :
ای مرغ سحر چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحه روح بخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زر تار
محبوبه نیلگون عماری
یزدان بکمال شد پدیدار
و اهریمن زشتخو حصاری یاد آر ز شمع مرده یاد آر.ای مونس یوسف اندر این بند
تعبیر عیان چو شد ترا خواب
دل پر ز شعف لب از شکرخند
محسود عدو بکام اصحاب
رفتی بر یار و خویش و پیوند
آزادتر از نسیم و مهتاب
ز آنکو همه شام با تو یکچند
در آرزوی وصال احباب اختر بسحر شمرده یاد آر.چون باغ شود دوباره خرم
ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم
آفاق نگارخانه چین
گل سرخ وبه رخ عرق ز شبنم
تو داده ز کف زمام تمکین
زآن نوگل پیش رس که در غم
ناداده بنار شوق تسکین وز سردی دی فسرده یاد آر.ای همره تیه پورعمران
بگذشت چو این سنین معدود
و آن شاهد نغز بزم عرفان
بنمود چو وعد خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان
هر صبح شمیم عنبر و عود
ز آنکو بگناه قوم نادان
در حسرت روی ارض موعودبر بادیه جان سپرده یاد آر.چون گشت ز نو زمانه آباد

معنی کلمه ذوالقافیتین در فرهنگ معین

( ~. فú یَ تَ ) [ ع . ] (اِمر. ) نک ذوقافیتین .

معنی کلمه ذوالقافیتین در ویکی واژه

نک ذوقافیتین.

جملاتی از کاربرد کلمه ذوالقافیتین

المطلع و ذوالقافیتین