ذربی

معنی کلمه ذربی در لغت نامه دهخدا

ذربی. [ ذَ رَ با / ذَ رَ بی ی ] ( ع اِ ) سختی و بلا.

جملاتی از کاربرد کلمه ذربی

آفرین گفتم بر باکو و آذربیجان هم بر آن کس که شد این نظم قوی را رهبر
«حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ» ای المکان الّذی بنی فیه السّدّ و هو بین جبلی‌ ارمینیّة و آذربیجان، و قیل السدّان جبلان منیفان من ورائهما یاجوج و ماجوج.
آذربیگلو (سپیدان)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سپیدان در استان فارس ایران است.
ملک‌زاده گفت: شنیدم که در حدودِ آذربیجان کوهیست ببلند نامی و انواعِ نبات و نوامی مشهور، اجناسِ وحوش و طیور از فضای هوا و عرصهٔ هامون در معاطف دامنِ او خزیده و گریبان از دستِ غریمِ حوادث درکشیده، در آن مراتع و مرابع میانِ ناز و نعیم پرورده و از مجاورتِ نیاز و ناکامی رختِ اقامت بساحتِ آن منشأ خصب و راحت آورده، ره نشینانِ شام و سحر بنامِ منابتِ خاکش طبلهٔ عقاقیر گشوده، ناک دهان صبا و شمال ببویِ فوحات هوایش نافهٔ از اهیر شکافته ، خضر از چشمهٔ حیوان چاشنیِ زلالِ انهارش گرفته، ادریس از سایهٔ طوبی بظلالِ اشجارش آرزومند شده .
خواص آذربیجان چو دود آذرپیچان بسوختند و ز هر یک هزار دود برآمد