معنی کلمه ذباله در لغت نامه دهخدا ( ذبالة ) ذبالة. [ ذُ ل َ ] ( ع اِ ) پلیته. ( دهار ) ( منتهی الارب ). فتیله. فلیته. ذُبّاله َ. پلیته افروخته. ج ، ذبال. ( مهذب الاسماء ). ذَبائل : این همی گفت و ذباله نور پاک از لبش میشد پیاپی بر سماک.مولوی.ذبالة. [ ذُب ْ با ل َ ] ( ع اِ ) پلیته. فلیته. فتیله.ذباله. [ ذَ ل َ / ذَب ْ با ل َ ] ( ع اِ ) .
معنی کلمه ذباله در فرهنگ معین (ذُ لِ ) [ ع . ذبالة ] (اِ. ) ج . ذبیل ، آشغال . (ذُ لَ ) [ ع . ذبالة ] (اِ. ) فتیلة شمع یا چراغ .
معنی کلمه ذباله در فرهنگ فارسی ( اسم ) جمع ذبیل آشغالها .این کلمه در یاد داشتهای من بود و معنی آن در آن یاد داشت سوزن با رشته نوشته بود .
جملاتی از کاربرد کلمه ذباله عجب که بند شود تا به پشت گاو زمین نعوذباله اگر پا فرو رود به خلاب عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد سر زنجیر گیرد و ز در عقلم درون آرد نعوذباله اگر بگذری به جانب غیر تو میخرامی و من رشک بر زمین دارم این همی گفت و ذبالهٔ نور پاک از لبش میشد پیاپی بر سماک چو اندر ذباله شهنشه رسید زکوفه یکی مرد از ره رسید ورنه نعوذباله فردا این باغ و کاخ و سرو و سمن نیست