دیوجان

معنی کلمه دیوجان در لغت نامه دهخدا

دیوجان. [ وْ ] ( ص مرکب ) مردم پیر و سالخوره. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || کنایه از تاریک دل و جاهل. ( آنندراج ). شیطان صفت و بدنفس. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). شریر. ( شرفنامه منیری ). کنایه از سخت جان و بیرحم. ( برهان ). سخت دل و بیرحم. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کنایه از دلاور. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه دیوجان در فرهنگ معین

(ص مر. ) ۱ - شیطان صفت . ۲ - سخت جان . ۳ - بی رحم .

معنی کلمه دیوجان در فرهنگ عمید

۱. بدنفس، بدطینت، شیطان صفت.
۲. سخت جان.
۳. سال خورده.
۴. دلاور و شجاع.
۵. بیرحم.

معنی کلمه دیوجان در ویکی واژه

شیطان صفت.
سخت جان.
بی رحم.

جملاتی از کاربرد کلمه دیوجان

دیودور جمعیت آکراگاس را در این دوران حدود ۲۰۰ هزار ارزیابی می‌کند، که البته این رقم احتمالاً، شامل برده‌ها و خارجی‌ها نیز بوده‌است. این رأی که جمعیت آکراگاس کمتر از ۲۰۰ هزار نیست، به هیچ وجه غیر محتمل به نظر نمی‌رسد، اما ادعای دیوجانس لائرتیوس تذکره‌نویس فلاسفه یونانی در سده سوم قبل از میلاد، که تعداد نفوس بومی آکراگاس را به تنهایی ۸۰۰ هزار برآورد می‌کند، آشکارا یک اغراق فاحش است. مع‌هذا این دوران شکوه مند به هیچ وجه در گستره صلحی پایدار که پیوسته ادامه یابد، قرار نداشت.
دیوجانس حکیم را کسی بر نسبش طعنه زد. حکیم گفت: در چشم تو نسب من عیب من است. اما نزد من تو عیب نسب خویش باشی.