دگله

معنی کلمه دگله در لغت نامه دهخدا

دگله. [ دَ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) قبای سپاهیان. ( غیاث ). || دجله. قواره. ثوب. به اندازه یک جامه : یک دگله قلمکار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || در لهجه اصفهان به معنی قلمکار است. ( فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به قلمکار شود. || ببر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ( اِخ ) دجله. اروندرود. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به دجله شود.

معنی کلمه دگله در فرهنگ فارسی

قبای سپاهیان .

جملاتی از کاربرد کلمه دگله

به‌کج ادایی حسن تغافلت نازم که یاد اوگلهٔ ناز می‌کندگله را
اخلاص‌، به اظهار، مکدر مپسندید چون شکر ز دل زد به زبان شدگله‌آمیز
آزادگله منطقه‌ای در شرق شهرستان ساری می‌باشد و توسط پل تجن به بخش مرکزی شهر ارتباط می‌یابد.
مجو از هرزه ‌طبعان جوهر پاس نفس بیدل که حفظ بوی خود مشکل بودگلهای خندان را
ندانم مشهد تیغ خیال کیست این‌گلشن که شبنم‌کردگلها را نهان در چشم قربانی