دک کردن

معنی کلمه دک کردن در لغت نامه دهخدا

دک کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی. اخراج کردن به فن. به حیله بیرون کردن. او را به بهانه ای بیرون فرستادن. او را با زرنگی یا زور از جائی بیرون و روانه کردن. کلکش را کندن. راهش انداختن. پنبه اش کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || به نهان و خفا فرستادن در جایی یا دور کردن از جایی. || در محاوره لوطیان ، کسی را پراندن و دست بسر کردن. ( از آنندراج ). دست به سر کردن. رد کردن. کسی را از خدمت معاف کردن. مستخدمی را بیرون کردن ، منتهی دک کردن در مواردی استعمال میشود که علت اصلی معاف کردن شخص دک شده را بدو اظهار نکنند و به بهانه ای او را از کار یا جای خویش برانند. ( فرهنگ لغات عامیانه ).

معنی کلمه دک کردن در فرهنگ معین

(دَ. کَ دَ ) (مص م . ) (عا. ) کسی را با ترفند از جایی راندن .

معنی کلمه دک کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) دک کردن کسی را وی را ببهانهای از مجلس یا محلی بیرون کردن .

معنی کلمه دک کردن در ویکی واژه

(عا.)
کسی را با ترفند از جایی راندن.

جملاتی از کاربرد کلمه دک کردن

آن بود که عورت از زانو تا ناف پوشیده ندارد و ران در پیش قایم نهد برهنه کرده تا بمالد و شوخ باز کند، بلکه اگر دست در زیر ازار بر آن فرا گیرد، نشاید که بسودن به معنی دیدن بود. و صورت حیوان بر دیوار گرمابه منکر است. واجب بود تباه کردن آن یا بیرون آمدن. و دیگر دست و طاس و سطل پلید در آب اندک کردن که منکر باشد بر مذهب شافعی و انکار نتوان کرد بر مالکی که به مذهب او روا بود. و آب بسیار ریختن و اسراف کردن از منکرات است و منکرات دیگر هست که در کتاب طهارت گفته ایم.
پارسی آن بود: که قومی از بهر تو مرا ملامت بسیار کردند و اندک کردند. درویشی برپای خاست بانگ بکرد. و برجای مرده بیفتاد.