دوگوشه

معنی کلمه دوگوشه در لغت نامه دهخدا

دوگوشه. [ دُ ش َ /ش ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) بستو که دو دسته دارد. ( یادداشت مؤلف ). مرطبان. سفالین کوچک : در خواب چنین دیدم که دو گوشه جغرات آوردند. ( انیس الطالبین بخاری ). حضرت خواجه با من این خواب می گزارد که خادمه دو گوشه جغرات آورد. ( انیس الطالبین بخاری ). || هر ظرفی که دو دسته داشته باشد :
گویدکایدون نماند جای نیوشه
در فکند سرخ مل به رطل دوگوشه.منوچهری. || هر چیز که دو پیش آمدگی داشته باشد و به کنجی و زاویه ای منتهی شود :
اگر به چرخ بر از چرخ او نمونه کنند
نمونه ناطح انوار گردد و اجرام
تنش بخاید شاخ دو شاخه ناهید
ز هش بمالد گوش دو گوشه بهرام.( از سندبادنامه ص 12 ).

معنی کلمه دوگوشه در فرهنگ فارسی

بستو که دو دسته دارد .

جملاتی از کاربرد کلمه دوگوشه

دوگوشه دارد کیهان زمشرق و مغرب نبرد هیچ کس از خلق روزگار گمان
شاهی‌ که فرازد علم نُصرت و تأیید در مدت یک ماه بدوگوشهٔ کیهان
کمال اوست چرخ و نقطهٔ اوجش بود قبضه دوگوشهٔ او دو قطب‌زه‌مجره جرم‌خور توزش