دوسری. [ دُ س َ ] ( ص نسبی ، اِ مرکب ) دارای دوسر. دوسره. با دو سر. ( یادداشت مؤلف ). || قسمی از خیمه. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) : دشمن جان ترا عزم بیابان فناست دایم از نیزه ز بهرش دوسری بر سر ماست.شفیع اثر ( از آنندراج ).|| روپوش کجاوه. ( ناظم الاطباء ). کرباسی که بر روی محمل کشند از عالم خلاف. ( از آنندراج ). || ( حامص مرکب ) نفاق. ( غیاث ) ( آنندراج ). دورنگی و دورویی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دوسر شود. دوسری. [ دَ س َ ] ( ع ص ) دوسرانی. ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج )( از برهان ). بزرگ هیکل توانا کأنه منسوب الی دوسر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به دوسرانی شود.
معنی کلمه دوسری در فرهنگ عمید
۱. نوعی از خیمه. ۲. روپوش کجاوه.
معنی کلمه دوسری در فرهنگ فارسی
دارای دو سر . دوسرانی .
معنی کلمه دوسری در ویکی واژه
دوسری (جمع دوسریها) امتیاز
جملاتی از کاربرد کلمه دوسری
از حاکمان معروف پس از براک بن غریر، شیخ سعدون بن محمّد آل حمید است که به مدت ۳۲ سال (از ۱۱۰۳ تا ۱۱۳۵ هجری) حکومت کرد و در زمان او وسعت منطقهٔ تحت حاکمیت آنان گسترده گشت؛ و علاوه بر نجد تا نزدیکی مرزهای سرزمین شام پیش رفت. یکی از شاعران به نام شبه جزیرهٔ عرب در زمان خود به نام منیع بن محمّد الدوسری که به لقب «راعی البیر» معروف است در حوالی سال ۱۱۳۵ هجری در قصیدهٔ ذیل که مشتمل بر بیش از ۷۰ بیت میباشد، علاوه بر مدح سعدون بن محمّد، محدودهٔ حکومت او را از منطقهٔ هَجر (نام قدیم سرزمین احساء) و تا نزدیکی سرزمین دار آل عمرو در شام و تمامی نجد و…
نام آمفیبولها از کلمه یونانی آمفیبولوس به معنی بلورهای پیچیده منشأ گرفته که توسط دانشمندی به نام های نامیده شدهاست و متشکل از ترمولیت، اکتینولیت، ریه بکیت، گلوکوفان(آمفیبول بنفش) و هورن بلندها(شامل هورن بلند قهوهای و سبز) هستند.این گروه توسطهای در اشاره به انواع پروتئین در ترکیب شیمیایی و شکل ظاهری فرض شده در کانیهایشان نامگذاری شدند. این اصطلاح از آنموقع برای تمام گروه بکار میرود. تعدادی زیر گونه و واریته هم شناسائی شده، که مهمترین آنها به دوسری جدولبندی شدهاند.
گرگ را بر کند سر، آن سرفراز تا نماند دوسری و امتیاز
رات اور دوسری باد گلریز شد و بر سر گل ژاله چکید آب در جوی وز پیرامن جو سبزه دمید
سر ز خرد تافتهام عقل دگر یافتهام عقل جهان یک سری و عقل نهانی دوسری
جان و سر و دیده چه داریم دوست از همه چون دوسری یافتم
تا پا نباشد ز آنک پا ما را به خارستان برد تا سر نباشد ز آنک سر کافر شود از دوسری