دورکن

معنی کلمه دورکن در فرهنگستان زبان و ادب

{abducens, abducent} [علوم پایۀ پزشکی] ویژگی ماهیچه یا عصبی که در دور کردن اندامی دخیل است

معنی کلمه دورکن در ویکی واژه

ویژگی ماهیچه یا عصبی که در دور کردن اندامی دخیل است.

جملاتی از کاربرد کلمه دورکن

ز سرکینه وجنگ را دورکن بخوبی منش بریکی سورکن
و اما آتش که آن جای گناه کاران است مثل دوزخ بدان از بهر آنست که آتش بکار آید اندر صلاح جسد از بهر پختن چیزهای خام . و نیز آتش ماه کند مر صورتهای جسدانی طبیعی را ، چنانک صورت تباه آن چیز ناپیدا کند و مجهول گرداندش . همچنین شریعتهای پیامبران مثل است بر آتش که آشکارا شدن آن بکار صلاح ظاهر عالم را و قوام خلق جسمانی بدان باشد . مگر آن باشد که مشغول بدان تباه کند صورتهای لطیف را اندر شبهت و بماند اندر پوشش مثلها و رمزها . و صورت لطیف چون اندر ظاهر محض اوفتد خویشتن را اندر غایت بدبخت رساند و بجمله الامر آتش شریعتی مر صورتهای لطیف نفسانی را همچنان زیان دارد که آتش طبیعی مر صورتهای کثیف جسدانی را زیان دارد . ومثل ظاهر شریعت اندر زیان و سود او با صورت لطیف چنانست چون مثل زهر قاتل که طبایع مرورا بیرون داده است اندر عالم از بهر صلاح خلق بوقتی که بدان حاجتمند شوند مر شکستن بیماریهای صعب را ، اما اگر کسی که درست باشد گر ازو بخورد در وقت بمیرد . همچنین کسی که مثلهای شریعتی را صورت بندد بی حقیقت تاویل زندگانی او تباه شود، و باز ماند از لذتهای آن عالم بر مثال باز ماندن آنکس که زهر بخورد از زندگانی و لذتهای این عالم . و هر کجا بوستان است برو موکل است که بی دستوری ، خداوندش اندر نتوان شدن . و معنی آتش آنست که شریعت های بی تاویل که صلاح خلق اندرین عالم بدان است چون آتش بهر جای موجود است ، و بوستان که مثل آ« بعلم تاویل است و برو موکل است بهر جایی نیست . و علم الهی را خزانه داران و موکلانند بی دستوری اندران نتوان شد . اینست سبب ماننده کردن جای نیکبخت ببوستان و جای بدبخت با آتش . اما از روی حقیقت آن راحت را که اندر بهشت است اندر عالم جسمانی ماننده یی نیست و نه مران دشواری را که اندر دوزخ است ماننده هست از دشواری جسدانی. دورکناد خدای ما را از آن بمنه و جوده والسلام
گفت خواهی که شوم ازتو رضا دورکن مادر خود را ز‌ینجا
پنداشته می‌شد که سرمه درمانگر، توان افزا، دورکننده خشکسالی و نگهبان گله‌ها است. آن را در هاونی می‌سابند و پس از مخلوط کردن با چیزهای دیگر (آب، شیر)، هم روحانیون و هم حاضران در مراسم از آن می‌نوشند.
اشک من لؤلؤ و یاقوت شود چون تو به من با کلاه و کمر از دورکنی ژرف نگاه
زان پس به یکی بستر سنگینش درافکن و زپشت و برش دورکن آن کودک مستور
دیشب به شکل جام نمود از افق هلال یعنی به جام باده ز جان دورکن ملال
وانگه از سر دورکن گفتار این بی‌مایگان پایداری چند خواهی جست ازین بی‌پایگان
تو بد را نخستین ز خود دورکن سپس دیگران را ز بد دورکن