دواهی

معنی کلمه دواهی در لغت نامه دهخدا

دواهی. [ دَ ] ( ع اِ ) ج ِ داهیه. کارهای سخت. امور عظیم. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به داهیه شود. || بلاها. ( یادداشت مؤلف ). حوادث و سختیهای زمانه. حادثه و آفت. ( از غیاث ) ( آنندراج ). ج ِ داهی و داهیة. سختیها. بلاها. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به داهیة شود.

معنی کلمه دواهی در فرهنگ معین

(دَ ) [ ع . ] (اِ. )جِ داهیه . ۱ - کارهای سخت ، امور عظیم . ۲ - بلاها.

معنی کلمه دواهی در فرهنگ عمید

= داهیه

معنی کلمه دواهی در فرهنگ فارسی

جمع داهیه، به معنی کارسخت، امرعظیم
( اسم ) جمع داهیه . ۱ - کارهای سخت امور عظیم . ۲ - بلاها .

معنی کلمه دواهی در ویکی واژه

جِ داهیه.
کارهای سخت، امور عظیم.
بلاها.

جملاتی از کاربرد کلمه دواهی

دل‌ها ز بس ضعیف و دواهی ز بس قوی اینک به مرگ خود همه را خواستار بین
و قولواله یا صاح یا غایة المنی و قاک اله العالمین الدواهیا
در مکرمات و عطا باز کن در حادثات و دواهی ببند
کاشکی هرگز این سودا در دیگ سویدا نپختمی و آبروی از برای نان نریختمی. لکن چه کنم چون کار افتاد؟ گنده پیر گفت: دل به جای آر و گوش هوش به من دار. هر دردی را درمانی و هر محنتی را پایانی است. «خذ اللولو من البحر و الذهب من لاارض و الحکمه ممن قالها». ترا حیلتی آموزم و صنعتی سازم که ازین محنت برهی و به مراد خود رسی. بازرگان ملاطفت پیرزن را به شکر و مواعید خوب مقابله کرد و بر وی ثنا و آفرین پیوست و گفت: چون ازین دواهی و شداید خلاص یابم و نجات روی نماید، حقوق مناصحت و موافقت ترا به ادا رسانم و به قصارای امکان و طاقت و نهایت وسع و قدرت در طرق مکافات و مجازات این مساعی محمود و وسایل مشکور قدم زنم و قواعد این وداد به لواحق اتحاد موکد گردانم.
عصری است بی‌مروت و عهدی است بی‌امان دوری است پر دواهی و دهری است پر فنون
ز گیتی غبار دواهی بیفشان بعالم بساط معالی بگستر
وقاه الله من شرالدواهی سقاه الله من کاس دهاقی
تن به دواهی همه در داده کیست دل به شهادت چو تو بنهاده کیست